شکست دادن، پیروز شدن بر، غلبه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
It was not easy to beat Kennedy.
شکست دادن کندی کار آسانی نبود.
Our national team was beaten.
تیم ملی ما شکست خورد.
بهتر بودن، چربیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The concert last night beat any other live performance I've ever seen.
کنسرت دیشب از هر اجرای زندهی دیگری که تابهحال دیدهام بهتر بود.
The new video game beat all the others in terms of graphics and gameplay.
این بازی ویدئویی جدید از نظر گرافیک و گیمپلی به همهی بازیهای دیگه میچربه.
نخوردن، دوری کردن، اجتناب کردن (به ترافیک و غیره)
He wanted to beat the traffic, so he left work early.
میخواست به ترافیک نخوره، به همین دلیل زود محل کار رو ترک کرد.
We need to beat the rain and finish painting the house before the storm arrives.
نباید به باران بخوریم و باید قبل از رسیدن طوفان رنگ کردن خانه را تمام کنیم.
زودتر انجام دادن، زودتر رسیدن (از کسی)
I was going to wash the dishes, but you beat me to it.
میخواستم ظرفها را بشورم، اما تو از من زودتر انجام دادی.
He was determined to beat his sister to the last piece of cake.
مصمم بود که قبل از خواهرش به آخرین تکهی کیک برسه.
زدن، کتک زدن (شخص و حیوان و غیره)، زدن، کوبیدن (در و طبل و غیره)
He beats on the table with his fists.
با مشت بر میز میزند.
His stepfather beats him every day.
ناپدریاش او را هر روز کتک میزد.
خوردن (باران و غیره)
The rain beat against the leaves of the trees.
باران به برگ درختان میخورد.
The heavy rain beat against the windows.
باران شدید به پنجرهها میخورد.
باز کردن (راه)
The farmer used a stick to beat a path through the thorny bushes.
کشاورز از یک تکهچوب برای باز کردن مسیری در میان بوتههای خاردار استفاده کرد.
The children loved to beat a path through the tall grass in the meadow.
بچهها دوست داشتند مسیری را در میان علفهای بلند در چمنزار باز کنند.
غذا و آشپزی هم زدن (پیدرپی) (خامه و تخممرغ و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
She beat the eggs in a bowl.
تخممرغها را در یک کاسه هم زد.
I used an electric mixer to beat the cream and sugar together.
با همزن برقی خامه و شکر را هم زدم.
تپیدن، زدن، پرپر زدن
My heart started to beat faster.
قلبم شروع به تندتر تپیدن کرد.
His heart beats fast.
قلب او تند میزند.
The woodpeckers beats its wings at great speed.
دارکوب با سرعت زیادی بالهایش را میزند.
خسته، کوفته، هلاک
He is completely beat.
او کاملاً خسته است.
She was beat from the long hiking and needed to rest.
پیادهروی طولانی او را هلاک کرده بود و او به استراحت نیاز داشت.
تپش، ضربان
The doctor listened intently to the beat of the patient's heart through the stethoscope.
دکتر با دقت به ضربان قلب بیمار از طریق گوشی پزشکی گوش داد.
The beat of her heart quickened as she neared the finish line of the race.
با نزدیک شدن به خط پایان مسابقه، تپش قلبش تندتر شد.
موسیقی ضرب
The beat of the drum set the rhythm for the entire song.
ضرب طبل ریتم کل آهنگ را تنظیم کرد.
We need to find a catchy beat for the chorus of this song.
باید یک ضرب گیرا برای آواز جمعی این آهنگ پیدا کنیم.
حوزهی نگهبانی، محل گشت، پست (پلیس)
The police chief reassigned the officer to a different beat.
رئیس پلیس این افسر را به حوزهی نگهبانی دیگری گماشت.
The police officer patrolled his beat.
این افسر پلیس در محل گشت خود به گشتزنی پرداخت.
انگلیسی آمریکایی نقطهی عطف (داستان و فیلم و غیره)
The beat of the play left the audience stunned.
نقطهی عطف نمایش، تماشاگران را بهتزده کرد.
The emotional beat of the film had viewers reaching for their tissues.
نقطهی عطف عاطفی فیلم باعث شد بینندگان دستشان را برای دستمال کاغذی دراز کنند.
ادبیات تکیه (شعر)
The poem's use of rhyme and beat added to its lyrical and melodic quality.
استفاده از قافیه و تکیه بر کیفیت ترانه و آهنگ آن افزود.
The poet carefully chose the beat of each line to create a rhythmic and musical quality in his poem.
شاعر تکیهی هر بیت را با دقت انتخاب میکرد تا حالت ریتمیک و موسیقایی در شعرش ایجاد شود.
خسته کردن، از پا درآوردن، از توان انداختن
The never-ending demands of my job continue to beat me.
خواستههای بیپایان شغلم همچنان مرا خسته میکند.
The long day of work and chores beat me.
روز طولانی کار و کارهای خانه مرا از پا درآورد.
تیکتاک کردن (ساعت)
The clock beat loudly, reminding me that it was time to leave for work.
ساعت با صدای بلندی تیکتاک میکرد. به من یادآوری شد که وقت رفتن به محل کار است.
The clock on the wall beat in perfect rhythm.
ساعت روی دیوار با ریتمی عالی تیکتاک میکرد.
جستجو کردن، پی (چیزی گشتن)، پیگیری کردن
پس زدن، عقب نشاندن
(عامیانه) حرف بیربط زدن، وراجی کردن
کتک زدن، مورد ضرب و شتم قرار دادن
رنگ گرفتن، ضرب گرفتن
موزون، دارای آهنگ درست
برو!، گم شو!، بزن به چاک!، هری، دست از سرم بردار، تنهام بزار، برو بیرون، گورتو گم کن، ولم کن
(انگلیس - عامیانه) به آسانی و به طور قاطع شکست دادن
پیشدستی کردن، زودتر رسیدن به
(از تنبیه و کیفر و غیره) گریختن، جستن
از این بهتر میتوانی؟، از من بهتر میتوانی؟
to beat the band (or the devil)
(عامیانه) با حرارت و اشتیاق عمل کردن، تند و پرآب و تاب انجام دادن
beat (or rack or cudgel) one's brains
برای به یاد آوردن یا اندیشیدن دربارهی چیزی سخت کوشیدن
(با زدن ضربه به سر) کشتن
تظاهر به احساس غم یا گناه یا پشیمانی کردن، سنگ چیزی را بر سینه زدن
به اصل مطلب نپرداختن، طفره رفتن، منظور خود را بیان نکردن، صغراوکبرا چیدن، آسمانوریسمان بههم بافتن
knock (or beat) the living daylights out of someone
(عامیانه) حسابی کتک زدن، لت و پار کردن
(در انجام کاری مثلاً کشیدن هفت تیر) از حریف تندتر بودن
(عامیانه) بازارگرمی کردن، جلب توجه یا علاقه کردن
scare (or beat, etc.) the hell out of someone
کسی را سخت ترساندن (یا زدن و غیره)
1- خمیر کردن، له کردن 2- کتک مفصل زدن، له و په کردن
پیشدستی کردن، زودتر ضربه زدن
1- (ارتش) زدن طبل عقبنشینی 2- با شتاب عقبنشینیکردن
beat (or kick) the shit out of (someone)
(عامیانه) (کسی را) کتک جانانه زدن، له و لورده کردن
موفق شدن، به موفقیت رسیدن (علیرغم نداشتن شانس خوب برای موفقیت)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beat