آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ مرداد ۱۴۰۳

    Pulse

    pʌls pʌls

    گذشته‌ی ساده:

    pulsed

    شکل سوم:

    pulsed

    سوم‌شخص مفرد:

    pulses

    وجه وصفی حال:

    pulsing

    شکل جمع:

    pulses

    معنی pulse | جمله با pulse

    noun countable C1

    زیست‌شناسی نبض، تپش، ضربان

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

    مشاهده

    Her pulse beats fast.

    نبض او تند می‌زند.

    to take somebody's pulse

    نبض کسی را گرفتن (سنجیدن)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the political pulse of the country

    (مجازی) نبض سیاسی کشور

    noun countable

    تکانه، ریتم، تپ‌تپ، پت‌پت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    the pulse of an engine

    پت‌پت موتور

    With each pulse of the engine, the car moved closer to its destination.

    با هر تکانه‌ی موتور، ماشین به مقصد نزدیک‌تر می‌شد.

    noun countable uncountable

    تکان، ضربه (روشن و خاموش کردن سریع دستگاه برای مخلوط کردن غذا)

    A quick pulse is all it takes to chop nuts finely in the food processor.

    یک ضربه‌ی سریع تمام چیزی است که برای خرد کردن آجیل در غذاساز لازم است.

    The pulse of the food processor was perfect for blending the ingredients smoothly.

    تکان غذاساز برای ترکیب نرم و روان مواد عالی بود.

    noun plural

    غذا و آشپزی (pulses) حبوبات (پخته‌شده)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    Pulses are a great source of protein for vegetarians.

    حبوبات منبع عالی پروتئین برای گیاه‌خواران هستند.

    I like to add a variety of pulses to my salads for extra nutrition.

    من دوست دارم برای قوت بیشتر، انواع حبوبات را به سالادم اضافه کنم.

    verb - intransitive verb - transitive

    تپیدن، زدن، تپش داشتن، ضربان داشتن، (زخم) زُق‌زُق کردن، تکان خوردن

    The dancer's body seemed to pulse in time with the music.

    به نظر می‌رسید بدن رقصنده با موسیقی به‌موقع تکان می‌خورد.

    His veins pulsed with adrenaline as he ran.

    درحالی‌که می‌دوید، رگ‌هایش از آدرنالین ضربان داشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    مخلوط کردن، (یکدست) درآوردن

    To create a fine puree, pulse the vegetables in the processor until smooth.

    برای ایجاد یک پوره‌ی خوب، سبزیجات را در غذاساز مخلوط کنید تا یکدست شود.

    She pulsed the ingredients in the food processor to achieve a smooth texture.

    او برای رسیدن به بافتی صاف، مواد را در غذاساز مخلوط کرد.

    noun countable

    فیزیک تپ، پالس

    a pulse of sound

    تپ صدا

    The pulse of the laser illuminated the dark room.

    پالس لیزر اتاق تاریک را روشن کرد.

    noun countable uncountable

    موسیقی ضرب، ریتم

    The pulse of the music filled the room with energy.

    ریتم موسیقی فضای اتاق را پر از انرژی کرد.

    The loud pulse of the alarm startled the sleeping dog.

    ضرب بلند زنگ خطر سگ خوابیده را بهت‌زده کرد.

    noun uncountable

    سرزندگی، انرژی، رمق

    The pulse of the city could be felt in the bustling streets and vibrant energy of its inhabitants

    سرزندگی شهر را می‌توان در خیابان‌های شلوغ و انرژی پرجنب‌وجوش ساکنان آن حس کرد.

    In times of crisis, a strong sense of community can be the pulse that unites us all.

    در مواقع بحران، خرد مقتدر جامعه می‌تواند سرزندگی باشد که همه‌ی ما را متحد می‌کند.

    noun countable

    برق پالس، تکانه، تپ، ضربه

    a pulse of light

    تپ نور

    pulse generator

    مولد تکانه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pulse

    1. verb quiver, beat
      Synonyms:
      beat throb palpitate tick vibrate pound pump thump hammer oscillate fluctuate drum thud thrum roar
    1. noun rhythm, beat
      Synonyms:
      beat throbbing throb pulsation stroke beating vibration oscillation

    Collocations

    pulse through something

    در امتداد یا درون چیزی تپیدن، (به طور آهنگین) زدن یا ضربان داشتن

    سوال‌های رایج pulse

    گذشته‌ی ساده pulse چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pulse در زبان انگلیسی pulsed است.

    شکل سوم pulse چی میشه؟

    شکل سوم pulse در زبان انگلیسی pulsed است.

    شکل جمع pulse چی میشه؟

    شکل جمع pulse در زبان انگلیسی pulses است.

    وجه وصفی حال pulse چی میشه؟

    وجه وصفی حال pulse در زبان انگلیسی pulsing است.

    سوم‌شخص مفرد pulse چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pulse در زبان انگلیسی pulses است.

    ارجاع به لغت pulse

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pulse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pulse

    لغات نزدیک pulse

    • - pulsator
    • - pulsatory
    • - pulse
    • - pulse amplitude
    • - pulse duration
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.