فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pulse

pʌls pʌls
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pulsed
  • شکل سوم:

    pulsed
  • سوم شخص مفرد:

    pulses
  • وجه وصفی حال:

    pulsing
  • شکل جمع:

    pulses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    نبض، تپش، ضربان
    • - to take somebody's pulse
    • - نبض کسی را گرفتن (سنجیدن)
    • - Her pulse beats fast.
    • - نبض او تند می‌زند.
    • - the political pulse of the country
    • - (مجازی) نبض سیاسی کشور
  • noun
    تپ‌تپ، پت‌پت
    • - the pulse of an engine
    • - پت‌پت موتور
  • noun
    (موسیقی) ضرب، ریتم
  • noun
    (برق، الکترونیک) پالس، تکانه، تپ، ضربه
    • - a pulse of light
    • - یک تپ نور
    • - a pulse of sound
    • - یک تپ صدا
    • - pulse generator
    • - ضربه‌ساز، تپ‌ساز
  • verb - intransitive
    (نبض) تپیدن، زدن، تپش داشتن، ضربان داشتن، (زخم) زُق زُق کردن
    • - feel/take somebody's pulse
    • - نبض کسی را گرفتن
  • verb - intransitive
    ارتعاش داشتن، مرتعش بودن، لرزیدن
  • verb - intransitive
    سرشار بودن، مشحون بودن، آکنده بودن
  • noun
    (در جمع) حبوبات، بنشن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pulse

  1. noun rhythm, beat
    Synonyms: beating, oscillation, pulsation, stroke, throb, throbbing, vibration
  2. verb quiver, beat
    Synonyms: drum, fluctuate, hammer, oscillate, palpitate, pound, pump, roar, throb, thrum, thud, thump, tick, vibrate

Collocations

  • pulse through something

    در امتداد یا درون چیزی تپیدن، (به طور آهنگین) زدن یا ضربان داشتن

ارجاع به لغت pulse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pulse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pulse

لغات نزدیک pulse

پیشنهاد بهبود معانی