Oscillate

ˈɑːsleɪt ˈɒsəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    oscillated
  • شکل سوم:

    oscillated
  • سوم‌شخص مفرد:

    oscillates
  • وجه وصفی حال:

    oscillating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
نوسان کردن، تاب خوردن، از این سو به آن سو افتادن، مردد بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The pendulum oscillates.
- آونگ نوسان می‌کند.
- All his life he oscillated between wealth and poverty.
- در سرتاسر عمر بین ثروت و فقر نوسان می‌کرد.
- Interest rates oscillated between 2 and 5 percent.
- نرخ بهره میان 2 و 5 درصد نوسان می‌کرد.
- They have often oscillated in their opinions.
- در عقاید خود اغلب دستخوش دودلی شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oscillate

  1. verb change back and forth
    Synonyms: be unsteady, dangle, fishtail, flicker, fluctuate, librate, lurch, palpitate, pendulate, pitch, pivot, reel, ripple, rock, roll, seesaw, stagger, sway, swing, switch, swivel, teeter, teeter-totter, thrash, toss, totter, undulate, vacillate, vary, vibrate, waddle, wag, waggle, waltz, wave, waver, whirl, wiggle, wobble
    Antonyms: remain, stay

ارجاع به لغت oscillate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oscillate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oscillate

لغات نزدیک oscillate

پیشنهاد بهبود معانی