فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wiggle

ˈwɪɡl ˈwɪɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wiggled
  • شکل سوم:

    wiggled
  • سوم شخص مفرد:

    wiggles
  • وجه وصفی حال:

    wiggling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    لولیدن، جنبیدن، وول خوردن، تکان دادن، لوشیدن
    • - A worm was wiggling in the mud.
    • - کرم در گل‌ها می‌لولید.
    • - The dog was wiggling its tail and running behind his master.
    • - سگ دم تکان می‌داد و دنبال صاحبش می‌دوید.
    • - The compass needle started wiggling.
    • - سوزن قطب‌نما شروع کرد به تکان خوردن.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wiggle

  1. noun, verb shake back and forth
    Synonyms: jerk, jiggle, shimmy, squirm, twist, twitch, wag, waggle, wave, worm, wriggle, writhe, zigzag

ارجاع به لغت wiggle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wiggle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wiggle

لغات نزدیک wiggle

پیشنهاد بهبود معانی