فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wiggle

ˈwɪɡl ˈwɪɡl

گذشته‌ی ساده:

wiggled

شکل سوم:

wiggled

سوم‌شخص مفرد:

wiggles

وجه وصفی حال:

wiggling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

لولیدن، جنبیدن، وول خوردن، تکان دادن، لوشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

A worm was wiggling in the mud.

کرم در گل‌ها می‌لولید.

The dog was wiggling its tail and running behind his master.

سگ دم تکان می‌داد و دنبال صاحبش می‌دوید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The compass needle started wiggling.

سوزن قطب‌نما شروع کرد به تکان خوردن.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wiggle

  1. noun, verb shake back and forth
    Synonyms:
    shake wag wave jerk twitch twist waggle jiggle squirm writhe worm shimmy zigzag

ارجاع به لغت wiggle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wiggle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wiggle

لغات نزدیک wiggle

پیشنهاد بهبود معانی