با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wiggly

ˈwɪɡli ˈwɪɡli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
جنبان، جنبنده، در حال تکان خوردن
adjective
پرپیچ‌وخم، پرانحنا
- a wiggly road
- راه پرپیچ‌و‌خم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wiggly

  1. adjective Moving in a twisting or snake-like or wormlike fashion
    Synonyms: sinuate, wriggling, wriggly, writhing, sinuous

ارجاع به لغت wiggly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wiggly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wiggly

لغات نزدیک wiggly

پیشنهاد بهبود معانی