فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Zigzag

ˈzɪɡzæɡ ˈzɪɡzæɡ

گذشته‌ی ساده:

zigzagged

شکل سوم:

zigzagged

سوم‌شخص مفرد:

zigzags

وجه وصفی حال:

zigzagging

شکل جمع:

zigzags

صفت تفضیلی:

more zigzag

صفت عالی:

most zigzag

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb

جناغی، منشاری، شکسته، کج و معوج، دارای پیچ و خم کردن، منکسر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

a zigzag road

راه زیگزاگ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد zigzag

  1. adjective moving side to side
    Synonyms:
    crooked twisted winding sloping irregular fluctuating oscillating meandering waggling sinuous snaking transverse diagonal oblique indirect erratic tortuous inclined askew awry bent crinkled jagged rambling serrated devious
    Antonyms:
    straight

ارجاع به لغت zigzag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «zigzag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/zigzag

لغات نزدیک zigzag

پیشنهاد بهبود معانی