منحرف، غلط، کج، چپچپ، بدشکل، مایلوار، زشت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His tie was awry.
کراوات او کج بود.
The strike threw all the schedules awry.
اعتصاب همهی برنامهها را مختل کرد.
to go awry
به هم خورده شدن، مختل شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «awry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/awry