با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Awoken

əˈwoʊkn əˈwəʊkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    awoke
  • سوم‌شخص مفرد:

    awakes
  • وجه وصفی حال:

    awaking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

شکل سوم فعل awake

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She was awoken by the noise.
- از سروصدا بیدار شد.
- I was awoken from my dream by a knock at the door.
- با کوبیدن در از خواب بیدار شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد awoken

  1. verb Become or make aware
    Synonyms: roused, excited, wakened, stirred, aroused, called, raised, kindled, awakened, alerted
    Antonyms: deadened, lulled
  2. verb Stop sleeping
    Synonyms: woken, wakened, stirred, awakened, risen, arisen, roused, aroused
    Antonyms: slumbered, slept

ارجاع به لغت awoken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «awoken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/awoken

لغات نزدیک awoken

پیشنهاد بهبود معانی