یکوری، کجوکوله، کج، نامیزان، مورب
His hair was a mess and his tie was askew.
مویش شلخته و کراواتش یکوری بود.
The painter noticed that the frame was slightly askew and fixed it.
نقاش متوجه شد قاب کمی نامیزان است و آن را درست کرد.
به حالت کج، بهصورت نامیزان، مایل، یکوری، مورب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She leaned the painting askew on purpose to make it look artistic.
او عمداً تابلو را بهصورت مورب تکیه داد تا جلوهی هنریتری پیدا کند.
The poster hung askew, as if someone had bumped into it.
پوستر به حالت کج آویزان بود، انگار کسی به آن خورده باشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «askew» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/askew