امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Oblique

əˈbliːk əˈbliːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    obliques

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مایل، مورب، کج، اریب (خط و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The oblique roof of the building allowed rainwater to easily drain off.
- سقف مایل ساختمان باعث می‌شد آب باران به‌راحتی خارج شود.
- The oblique design of the bridge gave it a modern and unique appearance.
- طراحی مورب این پل ظاهری مدرن و منحصر‌به‌فرد به آن بخشیده است.
- an oblique line
- خط اریب
adjective
هندسه غیرقائمه (زاویه)
- The oblique angles in the triangle were difficult to measure accurately.
- اندازه‌گیری دقیق زوایای غیرقائمه در مثلث دشوار بود.
- The oblique angle in the triangle measured 60 degrees.
- زاویه‌ی غیرقائمه در مثلث ۶۰ درجه اندازه‌گیری شد.
adjective
غیرمستقیم، ضمنی، غیرصریح، مبهم (اشاره و نتیجه و غیره)
- oblique results
- نتایج غیرمستقیم
- his oblique response to the question
- پاسخ ضمنی او به این پرسش
- oblique accusations
- اتهامات مبهم
noun countable
انگلیسی بریتانیایی خط مورب
- Please use an oblique to separate the two parts of the date
- لطفاً از خط مورب برای جدا کردن دو قسمت تاریخ استفاده کنید.
- The oblique on the keyboard is located next to the question mark.
- خط مورب در صفحه‌کلید در کنار علامت سؤال قرار دارد.
adjective noun countable
کالبدشناسی مایل (ماهیچه)
- The oblique muscles are located on the sides of the abdomen.
- ماهیچه‌های مایل در کناره‌های شکم قرار دارند.
- The oblique is an important muscle.
- ماهیچه‌ی مایل ماهیچه‌ی مهمی است.
adjective
دستور زبان ناشناسا، غیرصریح (حالت اسم)
- She used the oblique form of the noun in her sentence.
- او از شکل ناشناسای اسم در جمله‌اش استفاده کرد.
- Adjectives do not change form in the oblique case.
- صفت‌ها در حالت غیرصریح تغییر شکل نمی‌دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oblique

  1. adjective slanting; at an angle
    Synonyms: angled, askance, askew, aslant, asymmetrical, awry, bent, cater-cornered, crooked, diagonal, distorted, diverging, inclined, inclining, leaning, on the bias, pitched, pitching, sideways, skew, slanted, sloped, sloping, strained, tilted, tilting, tipped, tipping, turned, twisted
  2. adjective indirect, evasive
    Synonyms: backhanded, circuitous, circular, circumlocutory, collateral, devious, implied, obliquitous, obscure, roundabout, sidelong, vague
    Antonyms: direct, forthright, straightforward

ارجاع به لغت oblique

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oblique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oblique

لغات نزدیک oblique

پیشنهاد بهبود معانی