با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Roundabout

ˈraʊndəbaʊt ˈraʊndəbaʊt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
غیرمستقیم، انحرافی، گریزآمیز
- The roundabout explanation from the mechanic left me feeling confused about what was wrong with my car.
- توضیح غیرمستقیم از طرف مکانیک باعث شد در مورد مشکل ماشینم گیج شوم.
- roundabout answers
- جواب‌های گریز‌آمیز
noun countable A2
انگلیسی بریتانیایی فلکه، میدان
- The roundabout near my house is always congested.
- فلکه‌ی نزدیک خانه‌ی من همیشه شلوغ است.
- There was a beautiful fountain in the center of the roundabout.
- در وسط فلکه فواره‌ی زیبایی قرار داشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی اسب چرخان، چرخ‌وفلک، مری گوراند (یکی از اسباب بازی‌های شهربازی)
- The roundabout at the playground was painted with bright colors.
- اسب چرخان زمین بازی با رنگ‌های روشن رنگ‌آمیزی شده بود.
- The children took turns sitting on the roundabout and spinning around.
- بچه‌ها به نوبت در چرخ‌وفلک می‌نشستند و دور خود می‌چرخیدند.
noun countable
پوشاک کت کوتاه (و تنگ) (مردانه و پسرانه)
- The young boy was excited to wear his new roundabout.
- پسر جوان از پوشیدن کت کوتاه جدیدش هیجان‌زده بود.
- He wore a roundabout that accentuated his slim figure.
- کت کوتاهی پوشیده بود که اندام باریک او را برجسته می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roundabout

  1. adjective indirect
    Synonyms: ambiguous, circuitous, circular, circumlocutory, collateral, deviating, devious, discursive, evasive, meandering, oblique, obliquitous, periphrastic, taking the long way, tortuous
    Antonyms: direct, honest, straightforward

ارجاع به لغت roundabout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roundabout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roundabout

لغات نزدیک roundabout

پیشنهاد بهبود معانی