آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Awakening

əˈweɪknɪŋ əˈweɪknɪŋ

معنی awakening | جمله با awakening

noun singular

بیداری، آگاهی، هشیاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The philosopher described his experience as a spiritual awakening.

فیلسوف تجربه‌اش را به‌عنوان بیداری روحانی توصیف کرد.

The tragic event brought an awakening of compassion in the community.

آن رویداد غم‌انگیز موجب بیداری حس دل‌سوزی در جامعه شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the awakening of the people to the dangers of nuclear power

آگاهی مردم از خطرهای نیروی اتمی

the causes of Iran's religious awakening

علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد awakening

  1. noun making conscious or alert
    Synonyms:
    stimulation arousal activation stirring up rousing enlivening revival kindling incitement waking waking up animating birth renewal provocation rebirth vivication
    Antonyms:
    sleeping sleep

Collocations

rude awakening

هر چیز هشیارگر، بیداری ناگهانی، تکان

ارجاع به لغت awakening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «awakening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/awakening

لغات نزدیک awakening

پیشنهاد بهبود معانی