خواب، استراحت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
My feet are gone to sleep.
پاهایم خواب رفتهاند.
Her eyes were heavy with sleep.
چشمانش خوابآلود بودند.
China's farmers awoke from a sleep that had lasted centuries.
کشاورزان چین از یک خواب چند صد ساله بیدار شدند.
I went back to sleep.
دوباره به خواب رفتم.
to go to sleep
به خواب رفتن
Suddenly she gave a cry in her sleep.
ناگهان در خواب فریاد کشید.
The child fell into a deep sleep.
کودک به خواب ژرفی فرو رفت.
خوابیدن، خواب رفتن، خفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He sleeps light.
خواب او سبک است.
I couldn't sleep at all last night.
دیشب اصلاً نتوانستم بخوابم.
All my ancestors sleep in this little graveyard.
همهی نیاکان من در این گورستان کوچک به خواب ابدی فرورفتهاند.
I slept for eight hours.
هشت ساعت خوابیدم.
a sleeping baby
بچهی خواب
Nature sleeps in winter and awakens in spring.
در زمستان طبیعت به خواب میرود و در بهار بیدار میشود.
They are in love but they don't sleep together.
آنها عاشق و معشوقاند ولی همخوابگی نمیکنند.
Jim finally slept with Nancy.
بالأخره جیم با نانسی جماع کرد.
مردن
(عامیانه) با بیش از یک نفر رابطهی جنسی داشتن
با خوابیدن (از نگرانی یا پر خوری و غیره) راحت شدن
بیرون خوابیدن، در محلی غیر از محل کار خود خوابیدن
(عامیانه) در منزل کسی دیگر خوابیدن
(با وجود سر و صدا و غیره) بیدار نشدن، در تمام مدت چیزی خوابیدن
مرگ، وفات
1- خواب کردن 2- (جانوران بیمار و غیره را بدون درد) کشتن
خواب عمیق
دلواپس چیزی بودن، از نگرانی (دربارهی چیزی) به خواب نرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sleep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sleep