صفت تفضیلی:
more asleepصفت عالی:
most asleepخوابیده، خفته، خواب
Hossein is asleep.
حسین خوابیده است.
I was asleep the whole time.
تمام مدت خفته بودم.
Is the baby still asleep?
آیا بچه هنوز خواب است؟
خوابرفته، بیحس (در مورد دست و پا)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Then I noticed that my left arm was asleep.
سپس متوجه شدم که دست چپم خواب رفته است.
His entire left side seemed asleep.
به نظر میرسید تمام سمت چپ او بیحس بود.
مرده
The forgotten cemetery whispered tales of those long asleep beneath its earth.
گورستان فراموششده حکایتهای کسانی که مدتها در زیر خاکش مرده بودند، زمزمه میکرد.
He was found asleep in his bed.
او را در رختخوابش مرده یافتند.
غیرفعال
The old factory lay asleep.
کارخانهی قدیمی غیرفعال بود.
The computer remained asleep.
کامپیوتر غیرفعال ماند.
بیتفاوت
The company's boss seemed asleep to the concerns of its employees.
به نظر میرسید که رئیس شرکت نسبت به نگرانیهای کارمندان خود بیتفاوت است.
He sat there, asleep to the world around him, lost in his own thoughts.
آنجا نشسته بود، بیتفاوت نسبت به دنیای اطرافش، غرق در افکار خود.
در حال خواب
She fell asleep after a long day at work.
او پس از یک روز طولانی در محل کار به خواب رفت.
The baby drifted asleep in her mother's arms.
نوزاد در آغوش مادرش به خواب رفت.
در حالت بیتحرکی، در حالت سستی، در حالت بیتفاوتی
the citizens are asleep and...
شهروندان در حالت بیتحرکی هستند و...
درخواب ژرف بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «asleep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/asleep