با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Asleep

əˈsliːp əˈsliːp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more asleep
  • صفت عالی:

    most asleep

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
خوابیده، خفته، خواب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Hossein is asleep.
- حسین خوابیده است.
- I was asleep the whole time.
- تمام مدت خفته بودم.
- Is the baby still asleep?
- آیا بچه هنوز خواب است؟
adjective
خواب‌رفته، بی‌حس (در مورد دست و پا)
- Then I noticed that my left arm was asleep.
- سپس متوجه شدم که دست چپم خواب رفته است.
- His entire left side seemed asleep.
- به نظر می‌رسید تمام سمت چپ او بی‌حس بود.
adjective
مرده
- The forgotten cemetery whispered tales of those long asleep beneath its earth.
- گورستان فراموش‌شده حکایت‌های کسانی که مدت‌ها در زیر خاکش مرده بودند، زمزمه می‌کرد.
- He was found asleep in his bed.
- او را در رختخوابش مرده یافتند.
adjective
غیرفعال
- The old factory lay asleep.
- کارخانه‌ی قدیمی غیرفعال بود.
- The computer remained asleep.
- کامپیوتر غیرفعال ماند.
adjective
بی‌تفاوت
- The company's boss seemed asleep to the concerns of its employees.
- به نظر می‌رسید که رئیس شرکت نسبت به نگرانی‌های کارمندان خود بی‌تفاوت است.
- He sat there, asleep to the world around him, lost in his own thoughts.
- آنجا نشسته بود، بی‌تفاوت نسبت به دنیای اطرافش، غرق در افکار خود.
adverb
در حال خواب
- She fell asleep after a long day at work.
- او پس از یک روز طولانی در محل کار به خواب رفت.
- The baby drifted asleep in her mother's arms.
- نوزاد در آغوش مادرش به خواب رفت.
adverb
در حالت بی‌تحرکی، در حالت سستی، در حالت بی‌تفاوتی
- the citizens are asleep and...
- شهروندان در حالت بی‌تحرکی هستند و...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد asleep

  1. adjective unconscious
    Synonyms: catching some zzz’s, comatose, conked, crashed, dormant, dozing, dreaming, flaked out, getting shut-eye, hibernating, inactive, in dreamland, inert, in repose, napping, on the kip, out, out cold, out like a light, out of it, reposing, resting, sacked out, sleeping, slumbering, snoozing, snoring, somnolent, taking forty winks
    Antonyms: attentive, awake, conscious

Idioms

لغات هم‌خانواده asleep

ارجاع به لغت asleep

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «asleep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/asleep

لغات نزدیک asleep

پیشنهاد بهبود معانی