آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ فروردین ۱۴۰۳

    Asleep

    əˈsliːp əˈsliːp

    صفت تفضیلی:

    more asleep

    صفت عالی:

    most asleep

    معنی asleep | جمله با asleep

    adjective B1

    خوابیده، خفته، خواب

    Hossein is asleep.

    حسین خوابیده است.

    I was asleep the whole time.

    تمام مدت خفته بودم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Is the baby still asleep?

    آیا بچه هنوز خواب است؟

    adjective

    خواب‌رفته، بی‌حس (در مورد دست و پا)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Then I noticed that my left arm was asleep.

    سپس متوجه شدم که دست چپم خواب رفته است.

    His entire left side seemed asleep.

    به نظر می‌رسید تمام سمت چپ او بی‌حس بود.

    adjective

    مرده

    The forgotten cemetery whispered tales of those long asleep beneath its earth.

    گورستان فراموش‌شده حکایت‌های کسانی که مدت‌ها در زیر خاکش مرده بودند، زمزمه می‌کرد.

    He was found asleep in his bed.

    او را در رختخوابش مرده یافتند.

    adjective

    غیرفعال

    The old factory lay asleep.

    کارخانه‌ی قدیمی غیرفعال بود.

    The computer remained asleep.

    کامپیوتر غیرفعال ماند.

    adjective

    بی‌تفاوت

    The company's boss seemed asleep to the concerns of its employees.

    به نظر می‌رسید که رئیس شرکت نسبت به نگرانی‌های کارمندان خود بی‌تفاوت است.

    He sat there, asleep to the world around him, lost in his own thoughts.

    آنجا نشسته بود، بی‌تفاوت نسبت به دنیای اطرافش، غرق در افکار خود.

    adverb

    در حال خواب

    She fell asleep after a long day at work.

    او پس از یک روز طولانی در محل کار به خواب رفت.

    The baby drifted asleep in her mother's arms.

    نوزاد در آغوش مادرش به خواب رفت.

    adverb

    در حالت بی‌تحرکی، در حالت سستی، در حالت بی‌تفاوتی

    the citizens are asleep and...

    شهروندان در حالت بی‌تحرکی هستند و...

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد asleep

    1. adjective unconscious
      Synonyms:
      sleeping out resting dozing napping snoozing dormant inactive inert reposing slumbering somnolent dreaming out of it crashed flaked out out cold hibernating conked sacked out snoring in repose awake getting shut-eye taking forty winks catching some zzz’s in dreamland on the kip out like a light comatose
      Antonyms:
      conscious attentive

    Idioms

    to be fast (sound) asleep

    درخواب ژرف بودن

    لغات هم‌خانواده asleep

    • noun
      sleep, sleeper, sleepiness, sleeplessness
    • adjective
      asleep, sleepless, sleepy
    • verb - intransitive
      sleep
    • adverb
      sleepily, sleeplessly

    سوال‌های رایج asleep

    صفت تفضیلی asleep چی میشه؟

    صفت تفضیلی asleep در زبان انگلیسی more asleep است.

    صفت عالی asleep چی میشه؟

    صفت عالی asleep در زبان انگلیسی most asleep است.

    ارجاع به لغت asleep

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «asleep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/asleep

    لغات نزدیک asleep

    • - ASL
    • - aslant
    • - asleep
    • - aslope
    • - asmara
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.