خوابیده، ساکت، درحال کمون
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher who interrupted his talk to denounce a dormant student.
معلمی که صحبت خود را قطع کرد تا دانشجوی به خواب رفته را سرزنش کند.
a dormant volcano
آتشفشان خاموش (غیرفعال)
Some diseases stay dormant for a long time.
برخی بیماریها مدتها در کمون باقی میماند.
a lion dormant
شیر غنوده
His talents were dormant up to the age of twenty, then suddenly they flowered.
تا سن بیست سالگی استعدادهای او خفته بودد و سپس ناگهان شکوفا شدد.
thoughts that lie dormant for years
اندیشههایی که سالها در خواب میماند
His dormant love flared again.
عشق خفتهاش دوباره شعلهور شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dormant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dormant