با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fallow

ˈfæloʊ ˈfæləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fallows
  • صفت تفضیلی:

    more fallow
  • صفت عالی:

    most fallow

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive adjective
    زرد کم‌رنگ، کشت‌نشده (زمین)، آیش، زمین شخم‌شده و نکاشته، بایر گذاشته، آیش کردن شخم کردن
    • - a fallow greyhound
    • - سگ تازی زردفام
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fallow

  1. adjective inactive
    Synonyms: dormant, idle, inert, neglected, quiescent, resting, slack, uncultivated, undeveloped, unplanted, unplowed, unproductive, unseeded, untilled, unused, vacant, virgin
    Antonyms: active, cultivated, developed, used

Collocations

  • lie fallow

    (موقتاً) زیر کشت نبودن، آیش شدن، دست‌نخورده ماندن

ارجاع به لغت fallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fallow

لغات نزدیک fallow

پیشنهاد بهبود معانی