۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Fallow

ˈfæloʊ ˈfæləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fallows
  • صفت تفضیلی:

    more fallow
  • صفت عالی:

    most fallow

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adjective
زرد کم‌رنگ، کشت‌نشده (زمین)، آیش، زمین شخم‌شده و نکاشته، بایر گذاشته، آیش کردن شخم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a fallow greyhound
- سگ تازی زردفام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fallow

  1. adjective inactive
    Synonyms:
    idle unused vacant resting slack dormant inert neglected unproductive unplanted unplowed unseeded untilled uncultivated undeveloped virgin
    Antonyms:
    active used developed cultivated

Collocations

  • lie fallow

    (موقتاً) زیر کشت نبودن، آیش شدن، دست‌نخورده ماندن

ارجاع به لغت fallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fallow

لغات نزدیک fallow

پیشنهاد بهبود معانی