گذشتهی ساده:
idledشکل سوم:
idledسومشخص مفرد:
idlesوجه وصفی حال:
idlingصفت تفضیلی:
more idleصفت عالی:
most idleبیکار، تنبل، بیهوده، بیخود، بیاساس، بیپروپا، وقت گذراندن، وقت تلف کردن، تنبل شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
idle talk
سخن بیهوده
an idle hope
امید بیجا
Don't trust his idle promises.
به قولهای پوچ او اعتماد نکن.
the idle threats of a dying dictator
تهدیدات توخالی یک دیکتاتور درحال مرگ
idle rumors
شایعات بیاساس
An idle student who sleeps until ten in the morning.
شاگرد تنبلی که تا ساعت ده صبح میخوابد.
Idle machines.
ماشینهایی که بدون استفاده ماندهاند.
idle hours
ساعات بیکاری
The depression made many workers idle.
بحران اقتصادی بسیاری از کارگران را بیکار کرد.
He idled along the river.
در امتداد رودخانه میپلکید.
He was idling in the garden.
او در باغ ول میگشت.
to idle away one's youth
جوانی خود را به هدر دادن
an engine at idle
موتور در حال کار درجا
idle gear
چرخدندهی هرزگرد
The strike idled thousands of workers.
اعتصاب، هزاران کارگر را از کار بازداشت.
idle hands are the devil's tools
دستهای آدم بیکار آلت شیطان هستند، شیطان برای آدم بیکار کار پیدا میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «idle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/idle