فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rusty

ˈrʌsti ˈrʌsti

صفت تفضیلی:

rustier

صفت عالی:

rustiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

زنگ‌زده، زنگ‌گرفته، زنگارگرفته (فلز یا گیاه)

a rusty old bicycle

‌دوچرخه‌ای قدیمی و زنگ‌زده

The leaves are turning rusty.

برگ‌ها دارند زنگارگون می‌شوند.

adjective

تحلیل‌رفته، نم‌گرفته (دانش و مهارت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Due to lack of exercise, his English has become rusty.

انگلیسی‌اش در اثر تمرین کم‌، تحلیل‌ رفته است.

Since I hadn't played chess for years I felt a bit rusty.

چون سال‌ها بود شطرنج‌بازی نکرده بودم، احساس می‌کردم که کمی تحلیل‌رفته‌ام.

adjective

رنگ‌ورورفته، مندرس، ژنده

a rusty black coat

پالتوی مشکی رنگ‌ورورفته

Look at his rusty old boots.

به چکمه‌های مندرس او نگاه کن.

adjective

عبوس، ترش‌رو

The rusty teacher had little patience for her students' questions.

معلم عبوس حوصله‌ی سوال‌های دانش‌آموزانش را نداشت.

The rusty mechanic grumbled.

مکانیک ترش‌رو غر می‌زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rusty

  1. adjective corroded
    Synonyms:
    rusted decayed oxidized rust-covered
  1. adjective out of practice; inexperienced
    Synonyms:
    weak deficient impaired unpracticed sluggish soft unqualified neglected not what it was stale
    Antonyms:
    experienced practiced talented

ارجاع به لغت rusty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rusty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rusty

لغات نزدیک rusty

پیشنهاد بهبود معانی