با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rusty

ˈrʌsti ˈrʌsti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    rustier
  • صفت عالی:

    rustiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
زنگ‌زده، زنگ‌گرفته، زنگارگرفته (فلز یا گیاه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a rusty old bicycle
- ‌دوچرخه‌ای قدیمی و زنگ‌زده
- The leaves are turning rusty.
- برگ‌ها دارند زنگارگون می‌شوند.
adjective
تحلیل‌رفته، نم‌گرفته (دانش و مهارت و غیره)
- Due to lack of exercise, his English has become rusty.
- انگلیسی‌اش در اثر تمرین کم‌، تحلیل‌ رفته است.
- Since I hadn't played chess for years I felt a bit rusty.
- چون سال‌ها بود شطرنج‌بازی نکرده بودم، احساس می‌کردم که کمی تحلیل‌رفته‌ام.
adjective
رنگ‌ورورفته، مندرس، ژنده
- a rusty black coat
- پالتوی مشکی رنگ‌ورورفته
- Look at his rusty old boots.
- به چکمه‌های مندرس او نگاه کن.
adjective
عبوس، ترش‌رو
- The rusty teacher had little patience for her students' questions.
- معلم عبوس حوصله‌ی سوال‌های دانش‌آموزانش را نداشت.
- The rusty mechanic grumbled.
- مکانیک ترش‌رو غر می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rusty

  1. adjective corroded
    Synonyms: decayed, oxidized, rust-covered, rusted
  2. adjective out of practice; inexperienced
    Synonyms: deficient, impaired, neglected, not what it was, sluggish, soft, stale, unpracticed, unqualified, weak
    Antonyms: experienced, practiced, talented

ارجاع به لغت rusty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rusty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rusty

لغات نزدیک rusty

پیشنهاد بهبود معانی