صفت تفضیلی:
rustierصفت عالی:
rustiestزنگزده، زنگگرفته، زنگارگرفته (فلز یا گیاه)
a rusty old bicycle
دوچرخهای قدیمی و زنگزده
The leaves are turning rusty.
برگها دارند زنگارگون میشوند.
تحلیلرفته، نمگرفته (دانش و مهارت و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Due to lack of exercise, his English has become rusty.
انگلیسیاش در اثر تمرین کم، تحلیل رفته است.
Since I hadn't played chess for years I felt a bit rusty.
چون سالها بود شطرنجبازی نکرده بودم، احساس میکردم که کمی تحلیلرفتهام.
رنگورورفته، مندرس، ژنده
a rusty black coat
پالتوی مشکی رنگورورفته
Look at his rusty old boots.
به چکمههای مندرس او نگاه کن.
عبوس، ترشرو
The rusty teacher had little patience for her students' questions.
معلم عبوس حوصلهی سوالهای دانشآموزانش را نداشت.
The rusty mechanic grumbled.
مکانیک ترشرو غر میزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rusty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rusty