مستی، شور، شهوت، فحلی، گشن آمدن، گرمی، مست شهوت شدن، شور پیدا کردن، فحل شدن، رد جاده، اثر، خط شیار، عادت، روش، شیاردار کردن، خط انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ruts in the children's playground were made by a big truck.
شیارهای میدان بازی کودکان توسط یک کامیون بزرگ ایجاد شده بود.
to fall into a rut
به برنامهی هرروزی و یکنواخت عادت کردن
rutting stags
گوزنهای فحل آمده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rut» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rut