با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rut

rʌt rʌt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
مستی، شور، شهوت، فحلی، گشن آمدن، گرمی، مست شهوت شدن، شور پیدا کردن، فحل شدن، رد جاده، اثر، خط شیار، عادت، روش، شیار‌دار کردن، خط انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The ruts in the children's playground were made by a big truck.
- شیارهای میدان بازی کودکان توسط یک کامیون بزرگ ایجاد شده بود.
- to fall into a rut
- به برنامه‌ی هرروزی و یکنواخت عادت کردن
- rutting stags
- گوزن‌های فحل آمده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rut

  1. noun groove, indentation
    Synonyms: furrow, gouge, hollow, pothole, rabbet, score, track, trench, trough
    Antonyms: closing
  2. noun routine of daily life
    Synonyms: circle, circuit, course, custom, daily grind, dead end, grind, groove, habit, humdrum, pace, pattern, performance, practice, procedure, rote, round, system, treadmill, usage, wont
    Antonyms: break, difference

ارجاع به لغت rut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rut

لغات نزدیک rut

پیشنهاد بهبود معانی