فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Trench

trentʃ trentʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb countable
    چال، جان پناه، خندق، گودال، سنگر، استحکامات خندقی، شیار طولانی، کندن، خندق زدن
    • - Afrasiab's dagger trenched Rustam's shoulder.
    • - دشنه‌ی افراسیاب بر شانه‌ی رستم شکافی ایجاد کرد.
    • - The land is trenched for irrigation.
    • - زمین را برای آبیاری زه‌کشی کرده‌اند.
    • - They trenched the town.
    • - دور شهر سنگر کندند.
    • - powerful armies trenching at a town
    • - قشون‌های نیرومندی که به شهر نزدیک می‌شدند
    • - In order to lay the gas pipe , they had to dig a trench ten miles long.
    • - برای کشیدن لوله‌ی گاز لازم بود که چاله‌ای به طول ده مایل حفر کنند.
    • - trench warfare
    • - جنگ خندق
    • - The trenches were full of the dead and wounded.
    • - سنگرها پر از مرده و زخمی بود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد trench

  1. noun ditch, channel dug in earth
    Synonyms: arroyo, canal, cut, depression, dike, drain, drill, dugout, earthwork, entrenchment, excavation, fosse, foxhole, furrow, gorge, gulch, gully, gutter, hollow, main, moat, pit, rut, sink, trough, tube, waterway

ارجاع به لغت trench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trench

لغات نزدیک trench

پیشنهاد بهبود معانی