با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Drain

dreɪn dreɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drained
  • شکل سوم:

    drained
  • سوم‌شخص مفرد:

    drains
  • وجه وصفی حال:

    draining
  • شکل جمع:

    drains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
(به تدریج آب چیزی را) خالی کردن، زیرآب زدن، کشیدن (آب چیزی)، تهی ساختن، (رودخانه و دریاچه) آبکشی کردن، (ناحیه ای را از آب) تخلیه کردن، زهکش فاضل آب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I drained the pool.
- آب حوض را کشیدم.
- to drain water from a tank
- آب مخزن را کشیدن
- to drain a marsh
- باتلاق را زهکشی کردن (خشکاندن)
- The St. Lawrence drains the great lakes.
- رودخانه‌ی سنت لارنس آب دریاچه‌های پنج‌گانه را می‌کشد.
- He drained his glass within two minutes.
- او ظرف دو دقیقه لیوان خود را تهی کرد.
verb - intransitive
(احساسات یا انرژی یا منابع و غیره) تهی کردن، ته کشیدن، تحلیل رفتن، کم توان شدن
- His courage drained away.
- شجاعت او ته کشید.
- War had drained the country's manpower.
- جنگ نیروی انسانی کشور را تحلیل برده بود.
- All his wealth had drained away.
- همه‌ی ثروت او تمام شده بود.
غذا و آشپزی آبکش کردن (غذا)
verb - intransitive
(کم کم) ناپدید شدن
- Fright had drained all color from his face.
- ترس رنگ صورتش را برده بود.
verb - intransitive
تخلیه یا رها شدن از مایع در اثر جاری شدن یا ریختن آن
- Blood was draining from his wound.
- خون از زخم او جاری بود.
- Central Europe drains into the Danube.
- آب‌های اروپای مرکزی به رود دانوب می‌ریزد.
- The bathwater slowly drained away.
- آب وان حمام کم‌کم خارج شد.
noun countable
آب گذر، راه آب، جوبه، آب رو، جوی، ناودان، چاهک
- The drain is clogged.
- راه آب گرفته است.
- a drain on the country's resources
- کاهنده‌ی منابع کشور
- They had constructed concrete drains on both sides of the road.
- در دو سوی راه آب روهای سیمانی ساخته بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drain

  1. noun channel through which liquid runs off
    Synonyms: cesspool, cloaca, conduit, culvert, ditch, duct, outlet, pipe, sewer, sink, trench, watercourse
  2. verb remove liquid; remove supply
    Synonyms: abate, bankrupt, bleed, bleed dry, catheterize, consume, debilitate, decrease, deplete, devitalize, diminish, dissipate, divert, draft, draw off, drink up, dry, empty, evacuate, exhaust, expend, fatigue, filter off, finish, free from, get last drop, get rid of, gulp down, impoverish, lessen, milk, pump, pump out, quaff, reduce, sap, siphon, spend, strain, suck, suck dry, swallow, tap, tax, tire out, use up, waste, wear, wear down, weary, withdraw
    Antonyms: fill, pour
  3. verb seep, discharge liquid
    Synonyms: abate, decline, decrease, diminish, dwindle, effuse, exude, filter off, flow, flow out, leak, leave dry, ooze, osmose, percolate, reduce, run off, taper off, trickle, well
    Antonyms: fill

Idioms

ارجاع به لغت drain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drain

لغات نزدیک drain

پیشنهاد بهبود معانی