فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flow

floʊ fləʊ

گذشته‌ی ساده:

flowed

شکل سوم:

flowed

سوم‌شخص مفرد:

flows

وجه وصفی حال:

flowing

شکل جمع:

flows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1

جریان داشتن، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، بده، شریدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Water began flowing in the gutter.

آب در جوی روان شد.

A huge crowd began flowing toward the stadium.

جمعیت عظیمی به‌سوی ورزشگاه روان شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Suddenly blood started flowing out of the wound.

ناگهان از زخم خون راه افتاد.

Electricity flows better in copper wires.

برق در سیم مسی بهتر جریان پیدا می‌کند.

A land flowing with milk and honey.

سرزمینی که در (جوی‌های) آن شیر و عسل جاری است.

Educated people kept flowing out of the country.

اشخاص تحصیل‌کرده مرتب کشور را ترک می‌کردند.

noun countable

گردش، روند، جریان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to stop the flow of oil in a pipe

جریان نفت در لوله را قطع کردن

the increasing flow of refugees into the country

ورود فزاینده‌ی پناهندگان به کشور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the flow of fresh ideas

جریان عقاید تازه

noun uncountable

مد

It's important to remember that life has its own ebb and flow.

مهم است به یاد داشته باشیم که زندگی جزر و مد خود را دارد.

The ebb and flow of the stock market can be unpredictable.

جزر و مد بازار سهام ممکن است غیرقابل‌پیش‌بینی باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flow

  1. noun issue, abundance
    Synonyms:
    abundance plenty flood deluge stream river current wind breeze movement progress progression succession series continuance continuation continuity course run discharge outflow effusion outpouring spate flux tide gush spout draft draw drift electricity juice ebb train spur leakage oozing dribble emanation
    Antonyms:
    trickle
  1. verb issue, surge, run out
    Synonyms:
    run out surge
    Antonyms:
    trickle

Phrasal verbs

flow out of something

به‌صورت جریان مداوم درآمدن از چیزی

Collocations

flow in (or into) something

به‌طورمداوم به درون چیزی جریان داشتن

flow from something

ناشی شدن از چیزی، جریان یافتن از چیزی

ارجاع به لغت flow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flow

لغات نزدیک flow

پیشنهاد بهبود معانی