امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flow

floʊ fləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flowed
  • شکل سوم:

    flowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    flows
  • وجه وصفی حال:

    flowing
  • شکل جمع:

    flows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
جریان داشتن، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، بده، شریدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Water began flowing in the gutter.
- آب در جوی روان شد.
- A huge crowd began flowing toward the stadium.
- جمعیت عظیمی به‌سوی ورزشگاه روان شد.
- Suddenly blood started flowing out of the wound.
- ناگهان از زخم خون راه افتاد.
- Electricity flows better in copper wires.
- برق در سیم مسی بهتر جریان پیدا می‌کند.
- A land flowing with milk and honey.
- سرزمینی که در (جوی‌های) آن شیر و عسل جاری است.
- Educated people kept flowing out of the country.
- اشخاص تحصیل‌کرده مرتب کشور را ترک می‌کردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
گردش، روند، جریان
- to stop the flow of oil in a pipe
- جریان نفت در لوله را قطع کردن
- the increasing flow of refugees into the country
- ورود فزاینده‌ی پناهندگان به کشور
- the flow of fresh ideas
- جریان عقاید تازه
noun uncountable
مد
- It's important to remember that life has its own ebb and flow.
- مهم است به یاد داشته باشیم که زندگی جزر و مد خود را دارد.
- The ebb and flow of the stock market can be unpredictable.
- جزر و مد بازار سهام ممکن است غیرقابل‌پیش‌بینی باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flow

  1. noun issue, abundance
    Synonyms:
    breeze continuance continuation continuity course current deluge discharge draft draw dribble drift ebb effusion electricity emanation flood flux gush juice leakage movement oozing outflow outpouring plenty plethora progress progression river run sequence series spate spout spurt stream succession tide train wind
    Antonyms:
    trickle
  1. verb issue, surge, run out
    Synonyms:
    abound arise brim cascade circulate continue course deluge discharge disembogue dribble ebb emanate emerge emit exudate exude flood glide gurgle gush inundate jet leak move ooze overflow pass percolate pour proceed progress pullulate regurgitate result ripple roll rush slide sluice smooth along spew spill splash spring spurt sputter squirt stream sweep swell swirl teem trickle tumble void well forth
    Antonyms:
    trickle

Phrasal verbs

Collocations

ارجاع به لغت flow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flow

لغات نزدیک flow

پیشنهاد بهبود معانی