آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Flow

    floʊ fləʊ

    گذشته‌ی ساده:

    flowed

    شکل سوم:

    flowed

    سوم‌شخص مفرد:

    flows

    وجه وصفی حال:

    flowing

    شکل جمع:

    flows

    معنی flow | جمله با flow

    verb - intransitive B1

    جریان داشتن، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، بده، شریدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Water began flowing in the gutter.

    آب در جوی روان شد.

    A huge crowd began flowing toward the stadium.

    جمعیت عظیمی به‌سوی ورزشگاه روان شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Suddenly blood started flowing out of the wound.

    ناگهان از زخم خون راه افتاد.

    Electricity flows better in copper wires.

    برق در سیم مسی بهتر جریان پیدا می‌کند.

    A land flowing with milk and honey.

    سرزمینی که در (جوی‌های) آن شیر و عسل جاری است.

    Educated people kept flowing out of the country.

    اشخاص تحصیل‌کرده مرتب کشور را ترک می‌کردند.

    noun countable

    گردش، روند، جریان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    to stop the flow of oil in a pipe

    جریان نفت در لوله را قطع کردن

    the increasing flow of refugees into the country

    ورود فزاینده‌ی پناهندگان به کشور

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the flow of fresh ideas

    جریان عقاید تازه

    noun uncountable

    مد

    It's important to remember that life has its own ebb and flow.

    مهم است به یاد داشته باشیم که زندگی جزر و مد خود را دارد.

    The ebb and flow of the stock market can be unpredictable.

    جزر و مد بازار سهام ممکن است غیرقابل‌پیش‌بینی باشد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد flow

    1. noun issue, abundance
      Synonyms:
      abundance plenty flood deluge stream river current wind breeze movement progress progression succession series continuance continuation continuity course run discharge outflow effusion outpouring spate flux tide gush spout draft draw drift electricity juice ebb train spur leakage oozing dribble emanation
      Antonyms:
      trickle
    1. verb issue, surge, run out
      Synonyms:
      run out surge
      Antonyms:
      trickle

    Phrasal verbs

    flow out of something

    به‌صورت جریان مداوم درآمدن از چیزی

    Collocations

    flow in (or into) something

    به‌طورمداوم به درون چیزی جریان داشتن

    flow from something

    ناشی شدن از چیزی، جریان یافتن از چیزی

    سوال‌های رایج flow

    گذشته‌ی ساده flow چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده flow در زبان انگلیسی flowed است.

    شکل سوم flow چی میشه؟

    شکل سوم flow در زبان انگلیسی flowed است.

    شکل جمع flow چی میشه؟

    شکل جمع flow در زبان انگلیسی flows است.

    وجه وصفی حال flow چی میشه؟

    وجه وصفی حال flow در زبان انگلیسی flowing است.

    سوم‌شخص مفرد flow چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد flow در زبان انگلیسی flows است.

    ارجاع به لغت flow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «flow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flow

    لغات نزدیک flow

    • - flout
    • - flout a rule
    • - flow
    • - flow chart
    • - flow diagram
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.