فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flux

flʌks flʌks

گذشته‌ی ساده:

fluxed

شکل سوم:

fluxed

سوم‌شخص مفرد:

fluxes

وجه وصفی حال:

fluxing

شکل جمع:

fluxes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

سیلان، ریزش، سیل، سرعت جریان، گداختگی، گداز، تغییرات پی‌درپی، اسهال، خونریزش، جاری شدن، گداختن، آب کردن، شار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Fashion is always in a state of flux.

مد همیشه درحال تغییر است.

the flux of neutrons

شار نوترون‌ها

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a magnetic flux

شار مغناطیسی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flux

  1. noun state of constant change
    Synonyms:
    change motion alteration transition modification fluctuation instability unrest flow mutability fluidity mutation
    Antonyms:
    stability constancy steadiness

ارجاع به لغت flux

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flux» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flux

لغات نزدیک flux

پیشنهاد بهبود معانی