گذشتهی ساده:
fluxedشکل سوم:
fluxedسومشخص مفرد:
fluxesوجه وصفی حال:
fluxingشکل جمع:
fluxesسیل، سیلان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
سیلان، ریزش، سیل، سرعت جریان، گداختگی، گداز، تغییرات پیدرپی، اسهال، خونریزش، جاری شدن، گداختن، آب کردن، شار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Fashion is always in a state of flux.
مد همیشه درحال تغییر است.
the flux of neutrons
شار نوترونها
a magnetic flux
شار مغناطیسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flux» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flux