گذشتهی ساده:
transitionedشکل سوم:
transitionedسومشخص مفرد:
transitionsوجه وصفی حال:
transitioningشکل جمع:
transitionsگذار، تحول، انتقال، عبور، تغییر از یک حالت به حالت دیگر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a period of transition
یک دورهی تحول
Japan's transition to a multiparty democracy was fast.
تغییر ژاپن به یک دموکراسی چند حزبی سریع بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transition» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transition