با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Metamorphosis

    ˌmet̬əˈmɔːrfəsɪs ˌmetəˈmɔːfəsɪs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      metamorphoses

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    تغییر شکل، دگرگونی، دگردیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - the metamorphosis of men into animals
    - دگرریختی انسان‌ها (تبدیل انسان) به حیوانات
    - the metamorphosis of the house
    - دگرگونی خانه
    - the metamorphosis of a butterfly
    - دگردیسی یک پروانه
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد metamorphosis

    1. noun conversion, transformation
      Synonyms: alteration, change, changeover, evolution, mutation, rebirth, transfiguration, transfigurement, translation, transmogrification, transmutation, transubstantiation
      Antonyms: stagnation

    ارجاع به لغت metamorphosis

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «metamorphosis» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/metamorphosis

    لغات نزدیک metamorphosis

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار