فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Metamorphose

ˌmet̬əˈmɔːrfoʊz ˌmetəˈmɔːfəʊz

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

تغییر شکل دادن، دگردیسی، دگردیس کردن، دگرگون کردن، تغییر ماهیت دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

A silkworm metamorphoses into a moth.

کرم ابریشم به کرم تبدیل می‌شود.

The rocks had been heated and thereby metamorphosed.

سنگها در اثر حرارت تغییر شکل داده بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد metamorphose

  1. verb convert, transform
    Synonyms:
    change alter transform develop vary remake reshape remodel mature age mutate translate transmute transfigure ripen commute diverge be reborn transmogrify transubstantiate
    Antonyms:
    stagnate

ارجاع به لغت metamorphose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «metamorphose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/metamorphose

لغات نزدیک metamorphose

پیشنهاد بهبود معانی