با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Transmogrify

trænˈsmɑːɡrəfaɪ trænzˈmɒɡrɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
تغییر شکل دادن، تغییر شکل یافتن، دگرپیکر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The caterpillar transmogrified into a beautiful butterfly.
- کاترپیلار به پروانه‌ای زیبا تغییر شکل داد.
- The magician's trick was to transmogrify a simple deck of cards into a bouquet of flowers.
- ترفند شعبده‌باز این بود که یک دسته‌کارت ساده را به یک دسته‌گل تغییر شکل بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transmogrify

  1. verb To change into a different form, substance, or state
    Synonyms: metamorphose, transfigure, convert, mutate, transform, translate, transmute, transpose, transubstantiate
  2. verb To change thoroughly, as into a different shape or form.
    Synonyms: convert

ارجاع به لغت transmogrify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transmogrify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transmogrify

لغات نزدیک transmogrify

پیشنهاد بهبود معانی