با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Transmute

trænsˈmjuːt trænzˈmjuːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
تبدیل کردن، تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن،کیمیاگری کردن، تغییر هیئت دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transmute

  1. verb To change into a different form, substance, or state
    Synonyms: convert, metamorphose, mutate, transfigure, transform, translate, transmogrify, transpose, transubstantiate
  2. verb Change in outward structure or looks
    Synonyms: transform, convert, metamorphose, adapt, transubstantiate
  3. verb To change from one form, nature, substance, or state into another; transform:
    Synonyms: convert

ارجاع به لغت transmute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transmute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transmute

لغات نزدیک transmute

پیشنهاد بهبود معانی