امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transfigure

trænsˈfɪɡjər trænsˈfɪɡə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb
تغییر صورت دادن، تغییر شکل یافتن، تغییر شکل دادن، تجلی کردن، نورانی کردن، دگرسیما کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transfigure

  1. verb To transform
    Synonyms: convert, metamorphose, transmute, transmogrify, mutate, transform, translate, modify, transpose, transubstantiate
  2. verb To exalt
    Synonyms: glorify, dignify, signalize, spiritualize
  3. verb To change the form or appearance of; transform.
    Synonyms: convert

ارجاع به لغت transfigure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transfigure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transfigure

لغات نزدیک transfigure

پیشنهاد بهبود معانی