گذشتهی ساده:
modifiedشکل سوم:
modifiedسومشخص مفرد:
modifiesوجه وصفی حال:
modifyingپیراستن، تغییر دادن، اصلاح کردن، تعدیل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He believed that laws modify conduct.
او معتقد بود که قانون رفتار را تعدیل میکند.
His discoveries have modified my views on the origin of the universe.
کشفیات او نظر من را دربارهی آغاز جهان تغییر داده است.
The proximity of the sea modifies the temperature.
نزدیک بودن دریا از گرما میکاهد.
"Young" modifies "man" in "young man."
در عبارت «مرد جوان» واژهی «جوان» واژهی «مرد» را شناسان میکند.
to modify a penalty
در مجازات (یا جریمه) تخفیف قایل شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «modify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/modify