به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Modifier

ˈmɑːdɪfaɪər ˈmɒdəfaɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    modifiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun
    پیراینده
  • noun
    تعدیل‌کننده
    • - Adjectives and adverbs are modifiers.
    • - صفت و قید معرف هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد modifier

  1. noun A content word that qualifies the meaning of a noun or verb
    Synonyms: limiter, conditioner, alterant, changer, qualifier, alterer, transformer
  2. noun A gene that modifies the effect produced by another gene
    Synonyms: modifier gene

ارجاع به لغت modifier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «modifier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/modifier

لغات نزدیک modifier

پیشنهاد بهبود معانی