فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Modifier

ˈmɑːdɪfaɪər ˈmɒdəfaɪə

شکل جمع:

modifiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

زبان‌شناسی توصیف‌کننده، اصلاح‌کننده (کلمه یا عبارتی که معنای کلمه‌ای را محدود یا به آن اضافه می‌کند)

The word "delicious" is a modifier in the phrase "delicious cake."

کلمه‌ی "خوشمزه" در عبارت "کیک خوشمزه" توصیف‌کننده است.

"Quickly" is an adverbial modifier in the sentence "She ran quickly."

در جمله‌ی "او با سرعت دوید"، "با سرعت" توصیف‌کننده‌ی قیدی است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Adjectives and adverbs are modifiers.

صفت و قید، اصلاح‌کننده هستند.

noun countable

تعدیل‌کننده، اصلا‌ح‌کننده، تغییردهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The engineer installed a temperature modifier in the system.

مهندس، تعدیل‌کننده‌ی دمایی در سیستم نصب کرد.

She was a key modifier of the organization’s culture.

او یکی از اصلاح‌کنندگان اصلی فرهنگ سازمان بود.

noun countable

تغییردهنده، اصلاح‌کننده (ژنی که عملکرد ژنی دیگر را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد)

They are studying how modifiers influence inherited traits.

آن‌ها درحال مطالعه‌ی نحوه‌ی تأثیر ژن‌های اصلاح‌کننده بر ویژگی‌های ارثی هستند.

Modifiers may explain why some individuals are more resistant to infection.

ژن‌های تغییردهنده ممکن است توضیح دهند چرا برخی افراد در برابر عفونت مقاوم‌تر هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد modifier

  1. noun a content word that qualifies the meaning of a noun or verb
    Synonyms:
    qualifier changer alterer transformer conditioner limiter alterant
  1. noun a gene that modifies the effect produced by another gene
    Synonyms:
    modifier gene

ارجاع به لغت modifier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «modifier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/modifier

لغات نزدیک modifier

پیشنهاد بهبود معانی