با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Vary

ˈveri ˈveəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    varied
  • شکل سوم:

    varied
  • سوم‌شخص مفرد:

    varies
  • وجه وصفی حال:

    varying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تغییر دادن، دگرگون کردن، متنوع ساختن، تنوع دادن، عوض کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The teacher asked the students to vary their writing styles to make their essays more interesting.
- معلم از دانش‌آموزان خواست که سبک‌ نوشتاری خود را تغییر دهند تا انشاهایشان گیراتر شود.
- The chef decided to vary the menu by adding a new vegetarian dish.
- سرآشپز تصمیم گرفت با اضافه کردن یک غذای گیاهی جدید منو را متنوع کند.
- to vary the color sequences
- ترتیب رنگ‌ها را عوض کردن
- to vary one's activities
- فعالیت‌های خود را متنوع کردن
- a varied program, both educational and entertaining
- برنامه‌ای متنوع، هم آموزشی و هم سرگرم‌کننده
verb - intransitive
تغییر کردن، دگرگون شدن، متنوع شدن، متنوع شدن، فرق داشتن
- This edition varies from all the others.
- این ویرایش با همه‌ی ویرایش‌های دیگر فرق دارد.
- varying degrees of temperature
- درجات مختلف حرارت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vary

  1. verb change
    Synonyms: alter, alternate, assort, be unlike, blow hot and cold, convert, depart, deviate, differ, digress, disagree, displace, dissent, divaricate, diverge, diversify, divide, fluctuate, hem and haw, inflect, interchange, modify, mutate, part, permutate, range, separate, shilly-shally, swerve, take turns, transform, turn, variegate, yo-yo
    Antonyms: remain, stay

لغات هم‌خانواده vary

ارجاع به لغت vary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vary

لغات نزدیک vary

پیشنهاد بهبود معانی