گذشتهی ساده:
qualifiedشکل سوم:
qualifiedسومشخص مفرد:
qualifiesوجه وصفی حال:
qualifyingصلاحیت داشتن، واجد شرایط شدن، شایسته شدن، سزاوار بودن، (مسابقه) به دورهی بعدی راه یافتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
He has just qualified as a lawyer.
به تازگی واجد شرایط وکالت شده است.
They qualified for the finals.
به فینال راه یافتند.
مشروط کردن، واجد شرایط کردن، شایسته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Education and experience qualify him for this job.
تحصیلات و تجربه او را شایستهی این شغل میکند.
to qualify one's approval
توافق خود را مشروط کردن
She was qualified by court order as an executor.
طبق حکم دادگاه او صلاحیت قیم شدن را داشت.
تعدیل کردن، کم و بیش کردن، متعادل کردن، ملایم کردن، منظم کردن، از بدی چیزی کاستن
Time qualified the fire of their love.
زمان آتش عشق آنان را ملایم کرد.
The power to regulate commerce shall not be qualified in any way.
اختیار نظارت بر (امور) بازرگانی بههیچوجه قابل تعدیل نیست.
to qualify a punishment
مجازاتی را تعدیل کردن
توصیف کردن، وصف کردن، قدرت را توصیف کردن
The professor clearly qualified each one of his main points.
استاد هر یک از نکات اصلی خود را به روشنی وصف کرد.
تعیین کردن، کنترل کردن، تأیید کردن
The government issues certificates qualifying our meat.
دولت با صدور گواهی گوشت ما را تأیید میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «qualify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/qualify