شکل جمع:
qualificationsمدرک، گواهینامه (نشاندهندهی پایان دورهی آموزشی یا داشتن مهارتهای لازم)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The job advertisement requires a qualification in computer programming.
در این آگهی استخدام به الزامی بودن مدرک برنامهنویسی کامپیوتر اشاره شده است.
She proudly displayed her qualification on the wall.
او گواهینامهی خود را با افتخار روی دیوار نشان داد.
صلاحیت، شایستگی، قابلیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the necessary qualifications for those volunteering to become pilots
صلاحیتهای لازم برای داوطلبان خلبانی
a man of unusual scientific and moral qualifications
مردی با شایستگیهای علمی و اخلاقی فوقالعاده
ورزش انتخابی (برای ورود به رقابت اصلی)، حضور (در رقابت اصلی)
His qualification for the marathon was a result of months of intense training.
انتخابی او برای حضور در ماراتن نتیجهی ماهها سخت شدید بود.
The team's qualification for the championship game was a thrilling moment for their fans.
حضور این تیم در بازی قهرمانی لحظهی هیجانانگیزی برای هوادارانش بود.
شرط، قید (لازم)
I support this plan with the qualification that the cost be reduced.
با این نقشه به شرطی که از هزینهی آن کاسته شود، موافقم.
The plan was approved without qualification.
طرح بدون قید و شرط پذیرفته شد.
قدیمی ویژگی، خصیصه
the qualification of a Scandinavian nation
ویژگیهای یک ملت اسکاندیناوی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «qualification» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/qualification