امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Qualification

ˌkwɑːləfəˈkeɪʃn ˌkwɒlɪfɪˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    qualifications

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
مدرک، گواهی‌نامه (نشان‌دهنده‌ی پایان دوره‌ی آموزشی یا داشتن مهارت‌های لازم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The job advertisement requires a qualification in computer programming.
- در این آگهی استخدام به الزامی بودن مدرک برنامه‌نویسی کامپیوتر اشاره شده است.
- She proudly displayed her qualification on the wall.
- او گواهی‌نامه‌ی خود را با افتخار روی دیوار نشان داد.
noun countable uncountable
صلاحیت، شایستگی، قابلیت
- the necessary qualifications for those volunteering to become pilots
- صلاحیت‌های لازم برای داوطلبان خلبانی
- a man of unusual scientific and moral qualifications
- مردی با شایستگی‌های علمی و اخلاقی فوق‌العاده
noun uncountable
ورزش انتخابی (برای ورود به رقابت اصلی)، حضور (در رقابت اصلی)
- His qualification for the marathon was a result of months of intense training.
- انتخابی او برای حضور در ماراتن نتیجه‌ی ماه‌ها سخت شدید بود.
- The team's qualification for the championship game was a thrilling moment for their fans.
- حضور این تیم در بازی قهرمانی لحظه‌ی هیجان‌انگیزی برای هوادارانش بود.
noun countable
شرط، قید (لازم)
- I support this plan with the qualification that the cost be reduced.
- با این نقشه به‌ شرطی‌ که از هزینه‌ی آن کاسته شود، موافقم.
- The plan was approved without qualification.
- طرح بدون قید و شرط پذیرفته شد.
noun countable
قدیمی ویژگی، خصیصه
- the qualification of a Scandinavian nation
- ویژگی‌های یک ملت اسکاندیناوی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد qualification

  1. noun ability, aptitude
    Synonyms: accomplishment, adequacy, attainment, attribute, capability, capacity, competence, eligibility, endowment, experience, fitness, goods, makings, might, qualifiedness, quality, skill, stuff, suitability, suitableness, what it takes
    Antonyms: disqualification, inability, inaptitude, lack
  2. noun requirement, restriction
    Synonyms: allowance, caveat, condition, contingency, criterion, essential, exception, exemption, limitation, modification, need, objection, postulate, prerequisite, provision, proviso, requisite, reservation, stipulation

لغات هم‌خانواده qualification

ارجاع به لغت qualification

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «qualification» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/qualification

لغات نزدیک qualification

پیشنهاد بهبود معانی