آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ بهمن ۱۴۰۳

    Lack

    læk læk

    گذشته‌ی ساده:

    lacked

    شکل سوم:

    lacked

    سوم‌شخص مفرد:

    lacks

    وجه وصفی حال:

    lacking

    شکل جمع:

    lacks

    معنی lack | جمله با lack

    verb - intransitive B1

    نبودن، نداشتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    What the company lacks is sufficient money to invest in modern machinery

    آنچه که شرکت کم دارد عبارت‌است از: پول کافی برای سرمایه‌گذاری در ماشین‌آلات نوین

    Faith was the only thing lacking amongst them.

    یگانه چیزی که در میان آنان وجود نداشت ایمان بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We are lacking for nothing right now.

    هم اکنون به هیچ چیزی نیاز نداریم.

    verb - transitive

    فاقد بودن، ناقص بودن، کم داشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    We lack space.

    ما جا کم داریم.

    They lacked nothing but water.

    آن‌ها هیچ چیزی کم نداشتند بجز آب.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Lacking two grams of being a kilo.

    دو گرم مانده که یک کیلو بشود.

    Some communities still lack electricity and indoor plumbing.

    برخی از جوامع هنوز برق و آب لوله‌کشی ندارند.

    They have mastered old learning but are lacking in modern sciences.

    آن‌ها علوم قدیم را یاد گرفته‌اند؛ ولی از علوم جدید بی‌بهره‌اند.

    noun

    احتیاج، فقدان، کسری

    lack of experience

    کمبود تجربه

    There is a total lack of democracy in that country.

    در آن کشور اصلاً دموکراسی وجود ندارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    lack of oxygen

    کمبود اکسیژن

    lack of rain

    کمبود باران

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد lack

    1. noun deficiency, need
      Synonyms:
      shortage want need absence loss deficit decrease default insufficiency inadequacy paucity scarcity shortfall deprivation reduction destitution distress inferiority privation curtailment dearth defect exigency meagerness necessity poverty scantiness shrinkage shortness slightness abridgement depletion exiguity retrenchment shrinking stint miss shortcoming
      Antonyms:
      plenty abundance enough excess lot surplus profusion plethora
    1. verb do not have
      Synonyms:
      need want miss require be without not got be short of be deficient in minus out hurting for too little too late
      Antonyms:
      have

    Collocations

    be lacking in (something)

    کمبود داشتن، (چیزی را) کسر داشتن

    سوال‌های رایج lack

    گذشته‌ی ساده lack چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده lack در زبان انگلیسی lacked است.

    شکل سوم lack چی میشه؟

    شکل سوم lack در زبان انگلیسی lacked است.

    شکل جمع lack چی میشه؟

    شکل جمع lack در زبان انگلیسی lacks است.

    وجه وصفی حال lack چی میشه؟

    وجه وصفی حال lack در زبان انگلیسی lacking است.

    سوم‌شخص مفرد lack چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد lack در زبان انگلیسی lacks است.

    ارجاع به لغت lack

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lack

    لغات نزدیک lack

    • - laciniate
    • - laciniated
    • - lack
    • - lack experience
    • - lack of judgement
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.