با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lack

læk læk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lacked
  • شکل سوم:

    lacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    lacks
  • وجه وصفی حال:

    lacking
  • شکل جمع:

    lacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
نبودن، نداشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- What the company lacks is sufficient money to invest in modern machinery
- آنچه که شرکت کم دارد عبارت‌است از: پول کافی برای سرمایه‌گذاری در ماشین‌آلات نوین
- Faith was the only thing lacking amongst them.
- یگانه چیزی که در میان آنان وجود نداشت ایمان بود.
- We are lacking for nothing right now.
- هم اکنون به هیچ چیزی نیاز نداریم.
verb - transitive
فاقد بودن، ناقص بودن، کم داشتن
- We lack space.
- ما جا کم داریم.
- They lacked nothing but water.
- آن‌ها هیچ چیزی کم نداشتند بجز آب.
- Lacking two grams of being a kilo.
- دو گرم مانده که یک کیلو بشود.
- Some communities still lack electricity and indoor plumbing.
- برخی از جوامع هنوز برق و آب لوله‌کشی ندارند.
- They have mastered old learning but are lacking in modern sciences.
- آن‌ها علوم قدیم را یاد گرفته‌اند؛ ولی از علوم جدید بی‌بهره‌اند.
noun
احتیاج، فقدان، کسری
- lack of experience
- کمبود تجربه
- There is a total lack of democracy in that country.
- در آن کشور اصلاً دموکراسی وجود ندارد.
- lack of oxygen
- کمبود اکسیژن
- lack of rain
- کمبود باران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lack

  1. noun deficiency, need
    Synonyms: abridgement, absence, curtailment, dearth, decrease, default, defect, deficit, depletion, deprivation, destitution, distress, exigency, exiguity, inadequacy, inferiority, insufficience, insufficiency, loss, meagerness, miss, necessity, paucity, poverty, privation, reduction, retrenchment, scantiness, scarcity, shortage, shortcoming, shortfall, shortness, shrinkage, shrinking, slightness, stint, want
    Antonyms: abundance, enough, excess, extra, lot, plenty, plethora, profusion, surplus
  2. verb do not have
    Synonyms: be deficient in, be short of, be without, have need of, hurting for, minus, miss, need, not got, out, require, too little too late, want
    Antonyms: have

Collocations

ارجاع به لغت lack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lack

لغات نزدیک lack

پیشنهاد بهبود معانی