(طول و مسیر و ارتفاع و قد و غیره) کوتاهی
Apart from her shortness she was hardly distinguishable from the others.
جدا از کوتاهی قدش، از دیگران بهسختی قابل تشخیص بود.
Because of my shortness I had to crane my head to see.
بهدلیل کوتاهی قدم، مجبور شدم سرم را بالا بکشم تا ببینم.
اختصار، مختصر بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
shortness of time
مختصر بودن وقت
The shortness of the book makes it quick to read.
مختصر بودن کتاب خواندن آن را سریع میکند.
کمی، ناکافی بودن، کمبود
the shortness of fuel
کمبود سوخت
hortness of money
ناکافی بودن پول
بیصبری، ناشکیبایی
His shortness with people gave a bad impression.
ناشکیبایی او با مردم تصور بدی ایجاد کرد.
I was surprised by the shortness with which he spoke to me on the phone.
از بیصبری او در صحبت تلفنی با خودم، شگفتزده شدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shortness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shortness