صفت تفضیلی:
shorterصفت عالی:
shortestکوتاه، (فاصله) اندک، کم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a short building
ساختمان کوتاه
a short tree
یک درخت کوتاه
a short distance
یک فاصلهی کم
مخفف، کوتاهشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
"Ray" is short for "Raymond".
Ray مخفف Raymound است.
"doc" is short for "doctor".
doc کوتاهشدهی doctor است.
کوتاه، اندک، کم (زمان)
a short period
مدت کم
We only had a short break before the meeting resumed.
پیش از شروع مجدد جلسه تنها استراحت کوتاهی داشتیم.
کوتاه، مختصر (کتاب و نامه و نمونههای نوشتاری دیگر)
a short story
یک داستان کوتاه
I prefer short emails that get straight to the point.
ایمیلهای مختصری را ترجیح میدهم که مستقیماً به اصل مطلب میرسند.
کمحرف (تا سرحد بیادبی)
I was a bit short with you, and I apologize for my behavior.
کمی با شما کمحرف بودم و بابت رفتارم عذرخواهی میکنم.
I was a bit short with you, but it was just because I was stressed.
با شما کمی کمحرف بودم اما فقط به خاطر استرس بود.
انگلیسی بریتانیایی عرق (نوعی نوشیدنی الکی قوی بدون آب یا هر مایع دیگری)
He ordered a short at the bar.
توی بار عرق سفارش داد.
I prefer to sip on a short when I'm feeling stressed.
ترجیح میدهم وقتی استرس دارم عرق بنوشم.
سینما و تئاتر فیلم کوتاه
They showed two of his shorts.
دو تا از فیلمهای کوتاه او را نشان دادند.
The short won multiple awards at film festivals.
این فیلم کوتاه در جشنوارههای فیلم جوایز متعددی را دریافت کرد.
برق اتصالی
The short caused a small fire in the electrical panel.
اتصالی باعث آتشسوزی کوچک در تابلو برق شد.
Be careful with that wire, it could cause a short.
مراقب آن سیم باشید، ممکن است باعث اتصالی شود.
انگلیسی آمریکایی ورزش بین بیس دوم و سوم (در بیسبال)
The ball was hit towards short.
توپ به بین بیس دوم و سوم برخورد کرد.
He hit a line drive to the short.
ضربهی مستقیم پرقدرتی را به بین بیس دوم و سوم زد.
برق اتصالی کردن، اتصالی پیدا کردن، باعث اتصالی شدن در، اتصالی ایجاد کردن در
The power strip shorted.
سهراهی برق اتصالی کرد.
The faulty wiring caused the outlet to short.
سیمکشی معیوب باعث اتصالی پیدا کردن پریز شده است.
انگلیسی آمریکایی کم گذاشتن، کمتر دادن (به کسی) (بهطوری که ناعادلانه و غیرمعمول باشد)
Don't short me on my portion of food.
سهم من از غذا رو کم نذار.
The company tried to short us on our paychecks, but we fought back.
شرکت سعی کرد حقوق ما را کمتر بدهد اما ما با آن مقابله کردیم.
اقتصاد بهصورت استقراضی فروختن (سهام)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
I decided to short the stock after examining the market trends.
پس از بررسی روند بازار تصمیم گرفتم سهام را بهصورت استقراضی بفروشم.
I shorted the stock when I saw its value plummeting.
وقتی ارزش سهام را دیدم که بهشدت سقوط کرد، آن را بهصورت استقراضی فروختم.
کوتاه– (-short) (پیش از صفتهایی که به ed ختم میشوند)
His short-lived excitement quickly faded.
هیجان کوتاهمدت او بهسرعت محو شد.
The short-legged puppy struggled to keep up with the others.
تولهسگ پاکوتاه تلاش کرد از بقیه عقب نماند.
زبانشناسی کوتاه (واکه)
"a" in "pan" is short.
a در pan کوتاه است.
short i in kid
i کوتاه در kid
کم، کمبوددار، کمتر از حد لازم
We are short on money.
کم پول داریم، پولمان کم است.
We are two dollars short.
دو دلار کم داریم.
کوتاه (بهطوری که به هدف نرسد)
The rocket fell short of the target.
موشک به هدف نرسید.
The short ladder was unable to reach the high shelf.
نردبان کوتاه به قفسهی بلند نرسید.
زودخشم، زودرنج
He is short-tempered.
زود عصبانی میشود.
She has a short temper; be careful not to upset her.
او خلقوخوی زودخشمی دارد. مراقب باش ناراحتش نکنی
کوتاهمدت
short bill
سفتهی کوتاهمدت، برات دیداری
The short bill is due next week.
صورتحساب کوتاهمدت هفتهی آتی سررسید میشود.
غذا و آشپزی ترد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
She baked a short cake.
کیک تردی را پخت.
She made short biscuits that melted in your mouth.
بیسکویتهای تردی درست کرد که در دهان آب شد.
شکننده (فلز) (تحت شرایط خاصی)
hot short
(فلز) گرمشکن (شکننده در گرما)
cold short
(فلز) سردشکن (شکننده در سرما)
بهطور کوتاه
She spoke to him short.
بهطور کوتاه با او صحبت کرد.
The teacher answered the student short.
معلم بهطور کوتاه به شاگرد پاسخ داد.
در مدت کوتاه، به مدت کوتاه
The receptionist answered the phone short.
مسئول پذیرش در مدت کوتاهی به تلفن جواب داد.
He only stayed short.
فقط به مدت کوتاهی منتظر ماند.
ناگهان، بیمقدمه، غفلتاً
She stopped short and began to listen.
ناگهان ایستاد و شروع کرد به گوش فرا دادن.
The music stopped short, leaving the room silent.
صدای موسیقی بیمقدمه متوقف شد و اتاق در سکوت فرورفت.
زبانشناسی کوتهآوا
The short in "elephant" is often overlooked.
کوتهآوا در elephant اغلب نادیده گرفته میشود.
Remember to enunciate the short in each word.
به یاد داشته باشید که در هر لغت کوتهآوا را تلفظ کنید.
شکسته (برنج و گندم و غیره) (shorts)
Shorts are a by-product of the wheat milling process.
گندم شکسته محصول فرعی فرایند آسیاب گندم است.
The nutrition in shorts makes them a valuable ingredient in baking recipes.
مواد مغذی موجود در برنج شکسته باعث میشود به عنصر ارزشمندی در دستورالعملهای پخت تبدیل شوند.
پوشاک شلوارک، شورت (معمولاً بهصورت جمع میآید)
The boys played basketball in their basketball shorts.
پسرها با شورت بسکتبال بسکتبال بازی میکردند.
The athlete always runs in his red shorts.
این ورزشکار همیشه با شورت قرمزش میدود.
بهطور خلاصه، بهصورت مخفف
بهطور خلاصه، لب مطلب
خلاصهی، مخفف (چیزی)
1- کمتر از، دارای کمبود 2- ناقص، فاقد (چیزی) 3- کوتاه، کم برد (پرتابه و غیره)
دچار تنگی نفس بودن، تنگی نفس داشتن
بهسرعت، بدون تأخیر، بیمعطلی، زود
ride on a short (or long) rein
بیشتر (یا کمتر) مهار کردن
دستخوش کمبود بودن، کم بودن، به اندازهی کافی وجود نداشتن
در آیندهی دراز (یا کوتاه) مدت
مختصر و مفید، کوتاه و خلاصه، کوتاه و مختصر
مغبون شدگی
با بیصبری یا شتاب رسیدگی کردن یا پرداختن به کاری، زود انجام دادن
هنر ابدی است و زندگی فانی
1- فاقد بودن، کاستی داشتن، کم داشتن 2- (با: of) طبق دلخواه نبودن، به حد نصاب نرسیدن
لب مطلب، جان کلام، خلاصهی داستان، راستش را بخواهی
nothing short of (or nothing less than)
همانقدر، کمتر نه، همانند
در آغاز، در ابتدا، در کوتاه مدت
1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن، پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن، کمارزشتر از آنچه هست پنداشتن
زود خشم بودن، زود از جا در رفتن، بد خلق بودن
(انگلیس - عامیانه) خیلی کودن، بسیار پخمه
زود غائله را خواباندن، زود از شر چیزی خلاص شدن، زود خاتمه دادن، زود رسیدگی کردن
چیزی را کوتاه کردن، زودتر از موعد متوقف کردن
مخلص کلام، خلاصهی کلام، بخواهم خلاصه بگویم، خلاصه اینکه، لب مطلب اینکه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «short» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/short