با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Bad-tempered

ˌbædˈtempəd ˌbædˈtempəd ˌbædˈtempəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective B2
بدخلق، تندخوی، زودخشم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His boss is very bad-tempered in the morning.
- رئیس او صبح‌ها خیلی زود خشم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bad-tempered

  1. adjective Having or showing a bad temper
    Synonyms: cantankerous, crabbed, cross, grouchy, grumpy, crabby, surly, ill-tempered, waspish, cranky, disagreeable, fretful, petulant, atrabilious, irascible, irritable, nasty, fussy, peevish, querulous, snarly, snappish, snappy, testy, ugly, splenetic, mean

ارجاع به لغت bad-tempered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bad-tempered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bad-tempered

لغات نزدیک bad-tempered

پیشنهاد بهبود معانی