امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bad-tempered

ˌbædˈtempəd ˌbædˈtempəd ˌbædˈtempəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective B2
بدخلق، تندخوی، زودخشم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His boss is very bad-tempered in the morning.
- رئیس او صبح‌ها خیلی زود خشم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bad-tempered

  1. adjective Having or showing a bad temper
    Synonyms:
    cantankerous crabbed cross grouchy grumpy crabby surly ill-tempered waspish cranky disagreeable fretful petulant atrabilious irascible irritable nasty fussy peevish querulous snarly snappish snappy testy ugly splenetic mean

ارجاع به لغت bad-tempered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bad-tempered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bad-tempered

لغات نزدیک bad-tempered

پیشنهاد بهبود معانی