۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Grumpy

ˈɡrʌmpi ˈɡrʌmpi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    grumpier
  • صفت عالی:

    grumpiest

معنی

adjective C1
بدخلق، ترشرو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grumpy

  1. adjective in a bad mood
    Synonyms:
    irritable grouchy crabby cross sullen sulky grumbling disgruntled dissatisfied bad-tempered testy peevish petulant surly crotchety griping querulous cantankerous pettish truculent
    Antonyms:
    happy pleasant nice

ارجاع به لغت grumpy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grumpy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grumpy

لغات نزدیک grumpy

پیشنهاد بهبود معانی