با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sullen

ˈsʌlən ˈsʌlən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    sullener
  • صفت عالی:

    sullenest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
عبوس، ترش‌رو، کج‌خلق، تلخ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Ahmad was in a sullen mood.
- اوقات احمد تلخ بود.
- After the argument, he walked away with a sullen look on his face.
- بعداز مشاجره با چهره‌ای عبوس از آنجا دور شد.
adjective
آرام، بی‌صدا، بق‌کرده
- sullen rivers
- رودخانه‌های آرام
- sullen oxen
- گاوهای بی‌صدا
adjective
(رنگ، حالت و غیره) گرفته، تیره، تار، حزن‌انگیز، دلگیر
- a sullen sky
- آسمان گرفته
- a chain of sullen clouds
- زنجیره‌ای از ابرهای تیره
- sullen colors
- رنگ‌های دلگیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sullen

  1. adjective brooding, upset
    Synonyms: bad-tempered, fractious, cheerless, churlish, crabbed, crabby, cross, cynical, dismal, dour, dull, fretful, frowning, gloomy, glowering, glum, gruff, grumpy, heavy, hostile, ill-humored, inert, irritable, malevolent, malicious, malign, mean, moody, morose, obstinate, ornery, out of sorts, peevish, perverse, pessimistic, petulant, pouting, pouty, querulous, saturnine, silent, somber, sour, sourpussed, stubborn, sulking, sulky, surly, tenebrific, tenebrous, ugly, unsociable, uptight
    Antonyms: bright, cheerful, grinning, happy

ارجاع به لغت sullen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sullen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sullen

لغات نزدیک sullen

پیشنهاد بهبود معانی