با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Gruff

ɡrʌf ɡrʌf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    gruffer
  • صفت عالی:

    gruffest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(شخص یا رفتار یا صحبت یا شخصیت و غیره) خشن، زمخت، ناهنجار، بدخلق، ترش‌رو، تند، گستاخ، درشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The gruff teacher rarely smiled.
- معلم بدخلق به‌ندرت لبخند می‌زد.
- The teacher's gruff response silenced the noisy classroom.
- واکنش تند معلم کلاس شلوغ را ساکت کرد.
adjective
(صدا) خشن، گرفته، زمخت، خش‌دار، نخراشیده
- The old man had a gruff voice that made it hard to understand him.
- پیرمرد صدای خش‌داری داشت که فهمیدن حرف‌هایش را سخت می‌کرد.
- a gruff bark
- پارسی خشن
verb - transitive
تندی کردن، درشتی کردن، بدخلقی کردن، تند صحبت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gruff

  1. adjective bad-tempered, rude
    Synonyms: abrupt, bearish, blunt, boisterous, boorish, brusque, churlish, crabbed, crabby, crude, crusty, curt, discourteous, dour, fierce, grouchy, grumpy, ill-natured, impolite, morose, nasty, offhand, rough, saturnine, short, snappy, snippy, sour, sullen, surly, truculent, uncivil, ungracious, unmannerly
    Antonyms: even-tempered, happy, nice, polite
  2. adjective rasping in sound
    Synonyms: cracked, croaking, croaky, grating, guttural, harsh, hoarse, husky, low, rough, throaty
    Antonyms: pleasant, soft, sweet

ارجاع به لغت gruff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gruff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gruff

لغات نزدیک gruff

پیشنهاد بهبود معانی