امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gruff

ɡrʌf ɡrʌf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    gruffer
  • صفت عالی:

    gruffest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(شخص یا رفتار یا صحبت یا شخصیت و غیره) خشن، زمخت، ناهنجار، بدخلق، ترش‌رو، تند، گستاخ، درشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The gruff teacher rarely smiled.
- معلم بدخلق به‌ندرت لبخند می‌زد.
- The teacher's gruff response silenced the noisy classroom.
- واکنش تند معلم کلاس شلوغ را ساکت کرد.
adjective
(صدا) خشن، گرفته، زمخت، خش‌دار، نخراشیده
- The old man had a gruff voice that made it hard to understand him.
- پیرمرد صدای خش‌داری داشت که فهمیدن حرف‌هایش را سخت می‌کرد.
- a gruff bark
- پارسی خشن
verb - transitive
تندی کردن، درشتی کردن، بدخلقی کردن، تند صحبت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gruff

  1. adjective bad-tempered, rude
    Synonyms:
    abrupt bearish blunt boisterous boorish brusque churlish crabbed crabby crude crusty curt discourteous dour fierce grouchy grumpy ill-natured impolite morose nasty offhand rough saturnine short snappy snippy sour sullen surly truculent uncivil ungracious unmannerly
    Antonyms:
    even-tempered happy nice polite
  1. adjective rasping in sound
    Synonyms:
    cracked croaking croaky grating guttural harsh hoarse husky low rough throaty
    Antonyms:
    pleasant soft sweet

ارجاع به لغت gruff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gruff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gruff

لغات نزدیک gruff

پیشنهاد بهبود معانی