شکل جمع:
huskiesخشدار، گرفته، خشن، بم (صدا)
She had a cold and her voice turned husky.
سرما خورده بود و صدایش گرفته شده بود.
The actress's husky tone added depth to her performance.
تُن صدای بمِ بازیگر، به اجرای او عمق بخشیده بود.
a husky voice
صدای خشن (و مردانه)
انگلیسی آمریکایی چهارشانه، درشتاندام، قوی هیکل، تنومند، بنیهدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The actor played a husky lumberjack.
بازیگر نقش هیزمشکنی تنومند را بازی میکرد.
Two husky guards stood at the door.
دو نگهبان درشتاندام جلوی در ایستاده بودند.
سگ هاسکی
The husky ran eagerly, pulling the sled behind it.
هاسکی با اشتیاق دوید و سورتمه را پشت سرش کشید.
Siberian Huskies are known for their strength and endurance in harsh climates.
سگهای هاسکی سیبری بهخاطر قدرت و استقامت خود در شرایط آبوهوایی سخت شناخته شدهاند.
صدای گرفته، صدای خشدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «husky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/husky