Brawny

ˈbrɑːni ˈbrɔːni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
پرعضله، گوشتالو، ماهیچه‌دار، نیرومند، قوی، سفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Mohsen was broad-shouldered and brawny.
- محسن چهارشانه و عضلانی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brawny

  1. adjective muscular, strong
    Synonyms: able-bodied, athletic, beefy, bulky, burly, fleshy, hardy, hefty, husky, powerful, robust, sinewy, stalwart, strapping, sturdy, thewy, tough, vigorous, vital
    Antonyms: frail, skinny, slight, thin, weak

ارجاع به لغت brawny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brawny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brawny

لغات نزدیک brawny

پیشنهاد بهبود معانی