آخرین به‌روزرسانی:

Brawn

brɒːn brɔːn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

گوشت، ماهیچه، (مجازاً) نیرو، نیروی عضلانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Do not be proud of your brawn...

مشو غره به زور بازوی خویش ...

He has more brawn than brain.

عضله‌ی قوی بیشتر دارد تا عقل و درایت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brawn

  1. noun muscular strength and breadth
    Synonyms:
    power might muscle energy vigor beef kick punch clout meat flesh moxie steam robustness beefiness muscularity sinews thew sock
    Antonyms:
    thinness frailness skinniness slightness

ارجاع به لغت brawn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brawn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brawn

لغات نزدیک brawn

پیشنهاد بهبود معانی