فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Brawn

brɒːn brɔːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    گوشت، ماهیچه، (مجازاً) نیرو، نیروی عضلانی
    • - Do not be proud of your brawn...
    • - مشو غره به زور بازوی خویش ...
    • - He has more brawn than brain.
    • - عضله‌ی قوی بیشتر دارد تا عقل و درایت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد brawn

  1. noun muscular strength and breadth
    Synonyms: beef, beefiness, clout, energy, flesh, kick, meat, might, moxie, muscle, muscularity, power, punch, robustness, sinews, sock, steam, thew, vigor
    Antonyms: frailness, skinniness, slightness, thinness

ارجاع به لغت brawn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brawn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brawn

لغات نزدیک brawn

پیشنهاد بهبود معانی