Brawl

brɒːl brɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    brawled
  • شکل سوم:

    brawled
  • سوم‌شخص مفرد:

    brawls
  • وجه وصفی حال:

    brawling
  • شکل جمع:

    brawls

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
داد و بیداد، سرو صدا کردن، نزاع وجدال کردن، جنجال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Three of his front teeth were knocked out in a brawl.
- در یک زد و خورد سه دندان جلوش کنده شد.
- In that square the roughnecks brawled every night.
- در آن میدان، هر شب لات‌ها کشمکش و جنجال می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brawl

  1. noun nasty fight
    Synonyms: affray, altercation, argument, battle, battle royal, bickering, broil, clash, disorder, dispute, donnybrook, duke out, feud, fight, fracas, fray, free-for-all, fuss, hassle, melee, quarrel, rhubarb, riot, row, ruckus, rumble, rumpus, scrap, scuffle, squabble, tumult, uproar, wrangle
    Antonyms: peace, truce
  2. verb fight nastily
    Synonyms: altercate, argue, battle, bicker, buck, caterwaul, dispute, kick up a row, quarrel, raise Cain, roughhouse, row, rumble, scrap, scuffle, spat, squabble, tussle, wrangle, wrestle
    Antonyms: make peace

ارجاع به لغت brawl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brawl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brawl

لغات نزدیک brawl

پیشنهاد بهبود معانی