گذشتهی ساده:
disputedشکل سوم:
disputedسومشخص مفرد:
disputesوجه وصفی حال:
disputingشکل جمع:
disputesاحتلاف، نزاع، ستیزه، مشاجره، مناقشه
The two countries submitted their border dispute to an international court.
دو کشور مناقشات مرزی خود را به دادگاه بینالمللی ارجاع کردند.
Their dispute over pay was finally resolved.
مشاجرهی آنها بر سر دستمزد، سرانجام حل شد.
the philosophers' dispute over the meaning of justice
بحث فلاسفه دربارهی معنی عدالت
a philosophical dispute
بحث فلسفی
مخالفت کردن، انکار کردن، رد کردن، زیرسؤال بردن، مورد بحث قرار دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He will fiercely dispute any accusation of wrongdoing, as he believes he is innocent.
او هر گونه اتهام نادرستی را بهشدت رد خواهد کرد، زیرا خود را بیگناه میداند.
The lawyer tried to dispute the witness's testimony, citing inconsistencies.
وکیل سعی کرد شهادت شاهد را زیرسؤال ببرد و به تناقضات اشاره کرد.
a bitter old man much given to disputing over any suggestions made by others
پیرمرد تندخویی که عادت دارد با هرگونه پیشنهاد دیگران محالفت کند
غیرقابل بحث، قطعی، واضح، بیچون و چرا
قابل بحث، مورد بحث، مورد مذاکره، تحت بررسی
(انگلیس) ناسازگاری (عدم توافق) کارگران و کارفرمایان
حل و فصل کردن اختلاف، فیصله دادن به دعوا
اختلاف تلخ، نزاع شدید
اختلاف/نزاع/مشاجره پیش میآید / بروز اختلاف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dispute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dispute