آخرین به‌روزرسانی:

مادربزرگ به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

مادر والدین

فونتیک فارسی

maadarbozorg
اسم

grandmother, grandma, grandparent, granny, grannie

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

مادربزرگ از بچه‌ها نگه‌داری می‌کند.

The grandmother is keeping the children.

برای داشتن قدری آرامش بچه‌ها را به خانه‌ی مادربزرگ فرستادیم.

To have some peace, we shipped the children off to grandma's house.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت مادربزرگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مادربزرگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مادربزرگ

لغات نزدیک مادربزرگ

پیشنهاد بهبود معانی