to piss, to urinate, to pee, to evacuate, to micturate, to make water, to take a leak, to wee
از خنده به خودم شاشیدم.
I just pissed myself with laughter.
مردی که در پیادهرو میشاشید، بازداشت شد.
A man who was urinating on the sidewalk was arrested.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شاشیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شاشیدن