گذشتهی ساده:
refreshedشکل سوم:
refreshedسومشخص مفرد:
refreshesوجه وصفی حال:
refreshingتازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون آوردن، روشن کردن، با طراوت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rain refreshed parched plants.
باران گیاهان تشنه را تروتازه کرد.
o, refreshing breeze, the harbinger of my dreams
ای نسیم جانبخش پیک آرزوهای من
a refreshing walk in the forest
یک گردش فرحبخش در جنگل
The return to my ancestral home refreshed the memories of my childhood.
بازگشت به خانهی اجدادی خاطرات کودکی را در مغزم زنده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «refresh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/refresh