آخرین به‌روزرسانی:

Freshly

ˈfreʃli ˈfreʃli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌تازگی، تازه، با نیروی تازه، از روی خامی‌، از نو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

freshly arrived from Europe

تازه از فرنگ آمده

A freshly painted room.

اتاقی که به تازگی رنگ شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freshly

  1. adverb in an impudent or impertinent manner
    Synonyms:
    impudently impertinently pertly saucily
  1. adverb very recently
    Synonyms:
    new newly fresh

لغات هم‌خانواده freshly

ارجاع به لغت freshly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freshly

لغات نزدیک freshly

پیشنهاد بهبود معانی